نتوان چهره آن پوشاند، و چون روز روشن كه اگر چشم از آن فروبندى ديدگان بسيارى آن را مى بيند.
و چه گويم درباره مردى كه همه فضيلتها به دو انتساب برد، و هر فرقه اى به دو منتهى مى شود، و هر گروهى او را به خود منتسب مى دارند، پس او رئيس و سرچشمه و سالار همه فضيلتهاست. (1) 20 - و نيز گويد: من هميشه در شگفتم از دلاور مردى كه در ميدان جنگ چنان سخنرانى مى كند كه گويى دل شير دارد، و هم او در همان جا به هنگام پند و اندرز چنان سخن مى گويد كه راهب صفتانى را ماند كه لب به گوشت نزده اند و خونى نريخته اند. گاه در صورت بسطام بن قيس (دلير مرد عرب) و گاه در چهره سقراط و مسيح پسر مريم آن مرد الهى نمودار مى شود. سوگند به مقدسات همه عالم، من از پنجاه سال پيش تا به حال بيش از هزار مرتبه اين خطبه (2) را خوانده ام و هر بار كه خواندم بيم و ترس و پندى در من ايجاد كرد كه دلم را به لرزه آورد، و هر گاه در آن انديشه كردم نقش مردگان خود از خانواده و خويشان و دوستان در خاطرم نشست و به خاطرم مى رسيد كه من همان كسى هستم كه امام عليه السلام در صدد بيان حال او است. (3) 21 - و نيز گويد: و اما فضائل حضرتش از بزرگى و جلالت و انتشار و اشتهار به حدى است كه ياد كردن و تفصيل دادن آن زشت و خنك مى نمايد، و همان گونه است كه ابوا لعيناء به عبيدالله بن خاقان وزير متوكل ومعتمد اظهار داشت: من هر گاه كه مى خواهم فضل شما را برشمرم خود را چون كسى مى بينم كه از روشنى روز و تابندگى ماه كه بر هيچ بيننده اى پوشيده نيست گزارش مى دهد و