5 - و فرمود: من شهر بهشتم و تو - اى على - دروازه آنى. دروغ گويد آن كه پندارد از غير دروازه داخل بهشت خواهد شد. (1) 6 - و فرمود: من خانه علمم وعلى در آن است. (2) 7 - و فرمود: من شهر فقه و دانائيم وعلى دروازه آن است. (7) 8 - و فرمود: (على صندوقچه علم من است) يعنى رازدان من و شخص نزديك به من و كان نفايس من است. (4) 9 - و فرمود: من ترازوى دانشم، على كفه هاى آن، حسن و حسين بندهاى آن، فاطمه عليها السلام بند آويز آن، و امامان پس از او پايه آنند. اعمال دوستان و دشمنان ما در اين ترازو سنجيده مى شود. (5) 10 - و فرمود: (من ترازوى حكمتم وعلى زبانه آن است). (على دروازه علم من، و پس از من بيان كننده چيزهايى است كه مرا بدان فرستاده اند). (6) 11 - و فرمود: (خداوند من وعلى را از يك درخت آفريد، من تنه آن درختم، على شاخه، حسن و حسين ميوه و شيعيان برگهاى آنند، آيا از پاكيزه جز پاكيزه برون آيد؟ و من شهر علمم وعلى دروازه آن است... (7) 12 - سلمان فارسى از: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: (من شهر دانشم وعلى دروازه آن است). خوارج (منافقان) با شنيدن اين سخن به على عليه السلام حسد بردند، پس ده تن از آنان گرد آمده با خود گفتند: يك سؤال طرح مى كنيم و هر كدام
(١٤٤)