اختيار كرده باشد، پس وطن انسان بنا بر اقوى جايى است كه عرفا آنجا را وطن شخص بدانند و لازم نيست در آنجا ملكى داشته باشد و يا اين كه شش ماه آنجا زندگى كرده باشد بلكه همين قدر كه عرفا آنجا وطن او به حساب بيايد كافى است.
(1082) كسى كه در دو محل زندگى مىكند، مثلا شش ماه در شهرى و شش ماه ديگر در شهرى ديگر مىماند، هر دو وطن او است، و نيز اگر بيشتر از دو محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد، همه آنها وطن او حساب مىشود. و زن در صورتى كه زندگيش در اين گونه وطن به همراه شوهرش است در مسأله وطن تابع شوهر خواهد بود. و در صورتى كه فاصله بين دو وطن به اندازه مسافت شرعى باشد، نمازش در آن فاصله شكسته است و در غير اين صورت نمازش تمام است.
(1083) غير از وطن اصلى و وطن غير اصلى كه ذكر شد در جاهاى ديگر اگر قصد اقامت ده روز نكند نمازش شكسته است ولى اگر جايى وطن او بوده و در آنجا شش ماه به قصد وطن بودن مانده است وملك هم داشته و حالا اعراض كرده است، احتياط كردن در جمع بين نماز قصر و تمام و هم چنين گرفتن روزه و قضاى آن خوب است، و همين احتياط جارى است اگر در جايى شش ماه بدون قصد وطن بودن بماند و ملكى داشته باشد.
( (1084) اگر به جايى برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده نبايد نماز را تمام بخواند مگر اين كه قبلا شش ماه با داشتن ملك در آنجا مانده باشد كه خوب است احتياط مسأله قبلى رعايت شود، اگر چه وطن ديگر هم براى خود اختيار نكرده باشد.
(1085) مسافرى كه قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلى بماند، يا مىداند كه بدون اختيار ده روز در محلى مىماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.
(1086) مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلى بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اول يا شب يازدهم را داشته باشد، و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اول تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند، و هم چنين اگر مثلا قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند، و احوط اين است كه جبران كمبود را از شب يازدهم حساب نكند.