دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده، تا سه ماه از نزديكى با او خود دارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
(2001) طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود، و اگر خواندن به عربى صحيح ممكن نبود، با ساير زبانها به صورت صحيح بايد خوانده شود، و اگر به عربى مىتواند بخواند ولى عربى صحيح را نمىداند، احتياط در اين است كه هم به عربى غير صحيح و هم به لغت صحيح كسى كه صيغه طلاق را مىخواند خوانده شود، و بايد دو مرد عادل صيغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد بايد بگويد: " زوجتي فاطمة طالق " يعنى: " زن من فاطمه رها است "، و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد:
" زوجة موكلي فاطمة طالق ".
(2002) كسى كه قدرت خواندن صيغه طلاق ندارد، مثل گنگ و لال، همين كه اشاره او يقينا به طلاق باشد كافى است، و هم چنين است نوشته اى كه مقصود از آن انشاء طلاق باشد.
(2003) طلاق دادن مكروه است، و طلاق دادن زنى كه در حال بيمارى است، كراهتش شديدتر است.
(2004) متعه يعنى عقد غير دائم، طلاق ندارد بنا بر اين شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست و جدايى آن بدين صورت است كه مدت عقد تمام شود يا مرد بگويد: " باقى مدت عقد را بخشيدم ".
عده طلاق (2005) زنى كه نه سالش تمام نشده يا زن يائسه، اگر چه شوهر با او نزديكى كرده باشد عده ندارد، و بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر كند.
(2006) زنى كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر شوهر با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عده نگاه دارد، يعنى بعد از آن كه در پاكى طلاقش داد، به قدرى صبر كند كه دو بار، حيض ببيند و پاك شود، و همين كه حيض سوم را