يا امانت را رد نمايد.
(1851) اگر مال تلف شود و كوتاهى امانت گيرنده هم در حفظ امانت ثابت شود يا خودش اعتراف كند، ولى در قيمت آن اختلاف شود، قول امين كه منكر زيادى قيمت است، مقدم مىشود.
(1852) اگر صاحب مال ديوانه شود، كسى كه امانت را قبول كرده بايد فورا امانت را به ولى او برساند و يا به ولى او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعى مال را به ولى او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
(1853) اگر صاحب مال بميرد، امانت دار بايد مال را به وراث او برساند. يا به وراث او خبر دهد، و چنانچه مال را به وراث او ندهد و از خبر دادن هم كوتاهى كند و مال تلف شود، ضامن است، ولى اگر براى آن كه مىخواهد بفهمد كسى كه مىگويد من وارث ميت هستم، راست مىگويد يا نه، يا ميت وارث ديگرى دارد يا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم خوددارى كند و مال تلف شود، بنابر اقرب ضامن نيست.
(1854) اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، كسى كه امانت را قبول كرده بايد مال را به همه ورثه بدهد، يا به كسى بدهد كه همه آنان گرفتن مال را به او واگذار كرده اند، پس اگر بدون اجازه ديگران تمام مال را به يكى از ورثه بدهد، ضامن سهم ديگران است.
(1855) اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا ولى او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد، يا امانت را به او برساند.
(1856) اگر امانت دار نشانه هاى مرگ را در خود ببيند به طورى كه اطمينان به مرگ خود پيدا كند، چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند، و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع، و اگر آن هم نشد به مؤمنين عادل بدهد، و چنانچه به حاكم شرع و مؤمنين عادل دسترسى ندارد، در صورتى كه وارث او امين است و از امانت اطلاع دارد، لازم نيست وصيت كند، و اگر نه بايد وصيت كند و شاهد بگيرد و به وصى و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصيات مال و محل آن را بگويد.