را به جايى ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا مىبرده، مثلا اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد.
(1874) چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن، نمىتواند به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
(1875) اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن، به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اول آن چيز را عاريه كرده، بميرد يا ديوانه شود، عاريه دومى باطل نمىشود.
(1876) اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را به صاحبش برساند و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.
(1877) اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده اى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال را از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند، و هم چنين مىتواند عوض استفاده هايى را كه عاريه گيرنده برده، از او و يا از غاصب مطالبه نمايد، و اگر مالك چيزى از غاصب گرفت، غاصب مىتواند عوض آن را از عاريه گيرنده بگيرد، و اگر مالك، عوض مال يا عوض استفاده آن را از عاريه كننده بگيرد، او نمىتواند چيزى را كه به مالك مىدهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
(1878) اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او هم مىتواند آنچه را به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود، بايد عوضش را بدهد، نمىتواند چيزى را كه به صاحب مال مىدهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.