(1801) وكيل مىتواند از وكالت كناره گيرى كند و اگر موكل غايب هم باشد اشكال ندارد.
(1802) وكيل نمىتواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده، ديگرى را وكيل نمايد، ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر صورتى كه به او اجازه داده، مىتواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل بگيرد و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
(1803) اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف او وكيل كند، نمىتواند آن وكيل را عزل نمايد، و اگر وكيل اول بميرد، يا موكل او را عزل كند، وكالت دومى، باطل نمىشود (1804) اگر وكيل با اجازه موكل، كسى را از طرف خودش وكيل كند موكل و وكيل اول مىتوانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اول بميرد يا عزل شود، وكالت دومى باطل مىشود و اگر موكل اول بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود، وكالت هر دو وكيل باطل مىشود، و هم چنين است در مسألة قبلى.
(1805) اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهايى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مىتواند آن كار را انجام دهد و چنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمىشود، و هم چنين است بنابر اظهر، اگر تعيين نكرده باشد كه با هم يا به تنهايى اقدام كنند. ولى اگر گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمىتوانند به تنهايى اقدام نمايند، و اگر با هم وكيل شده باشند در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مىشود.
(1806) اگر وكيل يا موكل بميرد، يا ديوانه هميشگى شود، وكالت باطل مى شود، و نيز اگر گاه گاهى ديوانه يا بيهوش شود بنابر احتياط واجب، بايد بعد از زوال ديوانگى يا بيهوشى وكالت تجديد شود، و نيز اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود، مثلا گوسفندى كه براى فروش آن وكيل شده بميرد، وكالت باطل مىشود.
(1807) اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى به عنوان مزد براى او قرار بگذارد، بعد از انجام آن كار، چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.