(10) اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله اى فتوا داده، احتياط كند، مثلا بفرمايد: " ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مىشود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند "، مقلد او نمىتواند در آن مسأله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، بلكه بايد يا به فتوا عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوا كه آن را احتياط مستحب مىگويند عمل نمايد.
(11) فقها حيات را شرط مىدانند، يعنى مىگويند براى ابتداى تقليد بايد از مجتهد زنده تقليد كرد. اما اگر مرجع تقليد انسان از دنيا رفت، در اين كه آيا مىتواند بر تقليد او باقى بماند يا بايد به مجتهد زنده مراجعه نمايد، اختلاف است، پس اگر كسى در اين مسأله مجتهد بود، طبق نظر خودش عمل مىكند، و اگر نه طبق نظر مجتهد زنده اعلم عمل مىنمايد.
(12) باقى ماندن بر تقليد ميت در مسائلى كه در آنها تقليد و عمل كرده است، در صورتى كه مجتهد از دنيا رفته با مجتهد زنده از نظر علمى مساوى باشند، بنا بر اقوى جايز است، هر چند با اجازه مجتهدى ديگر بر تقليد باقى بوده و عمل كرده باشد. و اگر مجتهدى كه از دنيا رفته اعلم باشد، واجب است بر تقليد او باقى بماند. و اگر مجتهد زنده بعدا اعلم شد، واجب است در تمامى مسائل به او عدول نمايد.
(13) اگر مسائلى را از مجتهد ميت ياد گرفته و بنا داشته عمل كند، چنانچه عمل نكرده و يا شك در عمل كردن دارد (در صورت بقاء بر تقليد ميت) نمىتواند در آن مسائل بر تقليد باقى بماند، هر چند مجتهد ميت اعلم باشد.
(14) شخصى كه مقلد مرجعى بوده و بعد از وفات او بر طبق نظر مرجعى ديگر بر تقليد باقى مانده، ولى در بعضى از فتاوى (از قبيل بلاد كبيره و شب مهتاب يا هر مسأله ديگر) به مرجع دوم عدول كرده، بعد از وفات مرجع دوم، در صورت بقاء، نمىتواند در اين مسائل به مرجع اول برگردد ولى مىتواند به تقليد مرجع دوم باقى باشد.
(15) كسى كه مقلد مرجعى بوده و بعد از وفات او به فتواى مرجعى ديگر به تقليد اول باقى بوده، پس از وفات مرجع دوم، در صورت جواز بقاء، تنها در مسائلى