گفت نه بازگشتى. حر گفت لشكر طاعت من نكردند. روز ديگر لشكرها برسيدند و عمر بن سعد با بيست هزار كس در مقابل آن حضرت فرود آمد وآب فرات بر آن حضرت ببستند، لعنة الله على قاتل الحسين وكل من شمت بقتله. وآن حضرت را شهيد كردند واين فقير را طاعت نوشتن تفاصيل آن حكايت بنود، زيراكه تمام جوارح فقير من لرزيد وچندان شدت مصيبت در فقير اثر مى كند كه هوش وتوانايى وعقل ودانايى مرا محو مى گرداند ودر تكرار وبيان آن فايده چندان نيست، به جز شاد كامى خوارج ودشمنان وبيان فتح ونصرت آن ملعونان.
بلى، خاصيت ذكر آن مصايب [كه] بر آن حضرت واهل بيت آن حضرت و حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وراد شده آن است كه هر مؤمن كه او را مصيبتى پيش آيد يا خوارى وشدتى او را روى نمايد، ياد آن حكايات ومصايب كند، بروى آسان گردد زيراكه گاهى كه بر آن بزرگان وپيشوايان دين چنان مصايب واقع شود، بر همه مؤمنان امر مصايب آسان گردد وكسى را در مصيبت وخوارى و شدت عيب وعارى نباشد.
وولادت آن حضرت در مدينه بوده، روز سه شنبه وبه روايتى روز پنجشنبه سوم ماه شعبان وبعضى گويند پنجم ماه شعبان سنه اربع هجرت، وبعضى گويند آخر ماه ربيع الاول سنه ثلاث از هجرت، وسن مبارك آن حضرت، پنجاه وهفت سال و پنجاه بود وروز عاشوراكه روز شنبه بود. وبعضى گويند روز دوشنبه وبعضى گويند روز جمعه سنه احدى وستين از هجرت شهيد شد. وفرزندان امير المؤمنين على و بعضى از فرزندان عقيل وجعفر وبعضى از فرزندان آن حضرت شهيد شدند و حضرت امام زين العابدين طفل بود وخسته در خيمه خوابيده بود. قصد او كردند و خواهرش خود را بر او انداخته، مانع شدند.
وأم سلمة رضي الله عنها كه از امهات مؤمنين بود، فرمود كه آن روز كه امير المؤمنين حسين را شهيد كردند در مدينه حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم