را در واقعه ديدم وسر مبارك ومحاسن مباركش خاك آلود بود. گفتم يا رسول الله!
چه مى شود تو را؟ فرمود: حالى در مقتل حسين عليه السلام حاضر بودم. روايت كرده اند كه روزى كه آن حضرت را شهيد كردند آفتاب گرفته شد وهيچ رنگ نداشت وشعاع او تيره بود. زهرى گويد: نشانه قتل امير المؤمنين حسين عليه السلام آن بود كه روز قتل آن حضرت هر سنگى كه از بيت المقدس برداشتند در شيب آن خون ايستاده بود. في الجمله واقعه در اسلام از اين عظيم تر واقع نشده. لعنت خداى تعالى به عدد علم خداى بر هر كس باد كه به قصد آن حضرت در آن جنگ حاضر شده ودر آن شريك بوده وبدان راضى بوده وبدان راضى باشد، وبر آنها كه بر پدر بزرگوار وجد عالى مقدار وبرادر ومادر آن حضرت عليهم الصلوات والسلام ظلم و جور كرده ورنجانيده اند تا روز قيامت وبدان امر كرده باشد.
روايت كرده اند كه هر كس از آن بيست هزار كس كه در آن جنگ حاضر شده بود به بدترين وجهى در دنيا هلاك شدند ومختار بن أبي عبيده ثقفى كه يكى از محبان أهل بيت بود، بعد از آن، زمانى در كوفه خروج كرد وابراهيم بن مالك اشتر را به جنگ عبيد الله زياد فرستاد وابراهيم عبيد الله را بكشت وبه دوزخ فرستاد. ودر صحاح اخبار آورده اند كه سر عبيد الله بن زياد را به كوفه آوردند با سرهاى كشتگان لشكر او ودر آستانه مسجد كوفه بريختند. مارى پيدا شد به غايت مهيب ودر ميان آن سرها رفت وتفتيش من كرد تا سر بلند عبيد الله را بيافت واز سوارخ بينى او در رفت واز گوش او بيرون آمد وغايب شد. ديگر بعد از اندك زمانى بازگشت. مردم گفتند آمد آمد. همچنان در آمد وبه گوش او در رفت واز بينى او بيرون آمد وچند نوبت چنين كرد.
ومختار بن [ابى] عبيده در تفحص وتفتيش مردمانى رفت كه در قتل حسين حاضر شده بودند وهر يك از ايشان را به بدترين وجهى [بكشت] وهر كه از او بگريخت به بدترين وجهى در ورطه هلاك شد وبعضى از محدثان روايت كرده اند