كه بوبتى در كوفه مجمعى بود وجمعى كه حاضر بودند حكايت جماعتى من كردند كه در قتل امام حسين عليه السلام حاضر بوده اند. يكى از ايشان گفت: هر كسى كه در قتل امام حسين حاضر شده از طرف دشمنان از دنيا نرفت تا به بدتر عذابى هلاك شد. شخصى گفت من در آنجا حاضر شده ام ومرا هيچ بلايى پيش نيامد. اتفاقا او در جايى نشسته بود كه بر بالاى سر او چراغ بود، في الحال شعله از چراغ بر آن ملعون افتاد ودر جامه او گرفت، هر چند آب آوردند وبر او ريختند آن شعله در افزونى بود واشتعال مى نمود، گويا آن روغن بود. آن مرد برخاست وخود را در فرات انداخت، آن شعله زيادت شد تا او را بسوزانيد وبه آتش جاويد رسانيد.
روايت كرده اند كه سليمان بن صرد كه يكى از اكابر امراى كوفه بود از آن جمله بود، كه كتابت به حضرت امام حسين عليه السلام نوشته بود وبيعت كرده وآن حضرت را به كوفه دعوت كرده بود وچون آن حضرت به كوفه متوجه شده نصرت نكرده بعد از آنكه آن حضرت شهيد شد وآن مصايب بر أهل بيت آن حضرت بگذشت از آن حال پشيمان گشت وشبها در خانه خود مى گريست وجماعتى ديگر از كوفيان هم پشيمان شدند وشبها مى آمدند وذكر مقتل آن حضرت وآنچه بر بدن مبارك وبر أهل بيت آن حضرت گذشته بود مى نمودند وگريه هاى بسيار مى كردند تا از اين جمله بيست هزار مردم جمع شدند وگفتند ما توبه مى كنيم از اين گناه.
سليمان بن صرد گفت: توبه ما آن است كه بر خيزيم واتفاق كنيم وبه جنگ اهل شام رويم وخون امام حسين از ايشان بخواهيم. بدين وجه اتفاق كردند وبيعت نمودند وايشان را توابين لقب شد ويراق كردند واز كوفه بيرون آمدند.
اول ايشان متوجه زيارت حضرت امام حسين عليه السلام شدند وچون به صحران كربلا رسيدند چند فرسخ سرها تمام برهنه كردند، نوحه وفرياد وزارى برداشتند وجماه ها پاره كردند وجمله نوحه ها سرودند واحسيناه، واحسيناه در گرفتند وچون بر سر قبر مبارك آن حضرت حاضر شدند گريه ها كردند ونوحه ها