أوفى.
وصلوات را هرگاه نسبت به حضرت حق تعالى كنند در آنجا مناسب نيست كه گويند به معنى دعاست، زيراكه دعا چيزى از كسى خواستن است، وهمه كس از حق تعالى چيزى مى خواهند [اما او] بى نياز است از خواستن چيزى. علما گفته اند كه مراد از صلوات خداى تعالى بر بنده رحمت اوست بر بنده، رحمتى تمام كه ناشى از لطف وفضل باشد همچون لطف وفضل كسى كه جهت كسى دعا كند، و آن كمال رحمت است، واز اينجا فرق ظاهر مى گردد ميان آنكه گويند خدايا:
صلوات بر فلان فرست يا گويند خدايا بر او رحمت كن.
واز اين فرقست كه طايفه اى از علما صلات را مخصوص به انبيا داشته اند زيراكه كمال رحمت كه از صلات فهم مى گردد، مستحقان آن انبيااند وآل ايشان به تبعيت.
وتحقيق اين مسألة چنان است كه بسيارى از علما بر آن رفته اند كه صلات مخصوص به انبيأ است به اصالت وبر آل ايشان وتابعان به تبعيت انبيا جايز است صلوات، وبر غير انبيا صلات به اصالت، يا ترك اولى است به مذهب بعضى يا مكروه است به مذهب بعضى، ودليل ايشان آن است كه چون نام حضرت حق جل وعلا وانبيا وفرشتگان ياد كنند مستحب است كه در وصف ايشان، يا ثناى يا دعا كنند چنانچه در مراسلات ومكاتيب كه مى نويسند مناسب است كه بر كسى كه بدو كتابت نويسند ثنايى يا دعايى يا كنند، اولى واقرب به ادب آن است كه مراتب ثنا ودعاى آنان كه اسم ايشان مذكور مى گردد محفوظ باشد. چنانچه در مكاتيب و مراسلات از ادب مترسلان آن است كه مراتب نگاه مى دارند. مثلا چون اسم پادشاه مذكور مى گردد مى نويسند كه: خلد الله ملكه وسلطانه، وچون اسم امرا مذكور مى گردد مناسب نيست كه همان دعا كه جهت پادشاه مى نويسند، جهت امرا مى نويسند زيراكه ترك ادب است كه دعاى پادشاه جهت ديگرى يا كنند. پس جهت امرا نويسند كه ابد الله امارته. اگر چه ابد الله وخلد الله يك معنى دارد، فاما جهت