نكرد وابوجهل را لگد مال نمود.
بطلان عهدنامه ى قريش حصر اقتصادى و اجتماعى مسلمانان كه از شب اول محرم سال هفتم شروع و تا نيمه رجب سال دهم بعثت ادامه داشت عملا دورهء آزمايش و امتحان بود تا روحيه مسلمانان آبديدهتر گردد و بيشتر احساس حقانيت نموده و در دفاع از حق و رفع ظلم از خويش بكوشند. اين محاصره ى طولانى آنان را مصمم تر وجدى تر نمود.
يعقوبى مىنويسد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با همه بنى هاشم وبنى مطلب سه سال در شعب ماندند تا آنكه رسول خدا و ابوطالب وخديجه تمام دارايى خود را از دست دادند و به سختى ونادارى گرفتار آمدند. سپس جبرئيل بر رسول خدا نازل آمد و گفت: " خداوند موريانه اى را بر عهدنامه قريش گماشته تا هر چه بى مهرى و ستمگرى در آن بود (به جز نام خدا) همه را خورده است ". رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ابوطالب را از اين راز آگاه ساخت و ابوطالب همراه رسول خدا و كسان خويش بيرون آمد تا به كعبه رسيدند و در كنار آن نشست و قريش هم از هر طرف روى آور شدند و گفتند: " اى اباطالب! هنگام آن رسيده است كه عهد خويشاوندى را يادآورى و نزديك شدن با قومت را آرزو نمايى و از سرسختى در مورد برادرزاده ات دست بردارى ". (1) ابوطالب در پاسخ گفت: " هم اكنون عهدنامه ى خود را بياوريد شايد گشايشى و راهى به صلهء رحم و رها كردن بى مهرى پيدا كنيم ". عهدنامه را آوردند و همچنان مهر بر آن باقى بود. ابوطالب گفت: " اين همان عهدنامه اى است كه درباره ى هم پيمانى خود نوشته ايد و آن را مىشناسيد؟ " گفتند: " آرى " گفت: " آيا هيچ دستى به آن زده ايد؟ " گفتند: " نه به خدا قسم ابوطالب گفت چيز عجيبى مطرح است، گفت: " برادرزاده ام محمد (صلى الله عليه وآله) از طرف