به او نمى داد. وقتى مردم بنى سعد از مكه بر مى گشتند حليمه به شوهر خويش حارث گفت، خوش نيست كه من اين چنين دست خالى برگردم و شيرخوارى نداشته باشم مى روم و همين يتيم را قبول مى كنم.
شوهرش گفت: اهميت ندارد شايد خدا ما را به واسطهء او بركت دهد، حليمه باز گشت و محمد را گرفت و با كسان خود به صحرا برگشت، او هميشه مى گفت كه از موقع گرفتن او همه زندگى اش بركت يافته است، گوسفندانش فربه شده اند و شير آنها بيشتر گرديده است. ولى شايد او به عظمت و شموخ مقام جدش عبد المطلب توجه يا اطلاعى نداشت.
محمد (صلى الله عليه وآله) حدود چهار سال در ميان قبيله سعد و در صحرا ماند، حليمه او را شير مى داد و دخترش " شيما " از او پرستارى مى كرد، هواى صحرا و زندگى سادهء بيابانى نشو و نماى او را تسريع كرد، تناسب و زيبايى اندامش را مى افزود و در سال پنجم ولادت حليمه او را به مادرش بازگردند. قبيلهء سعد از بركت حضور رسول خدا در وسعت ووفور نعمت قرار گرفتند و كرامتها مشاهده كردند كه در كتابهاى حديث و تاريخ، ثبت شده است. (1) ابن اسحاق روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمود:
" انا اعربكم، انا قرشى واستر ضعت في بنى سعد بن بكر ". (من از همه شما فصيحترم، چه هم قرشى هستم و هم در قبيله سعد بن بكر شير خورده ام). (2) مرگ مادر محمد پس از پنج سال اقامت در صحرا نزد مادر خود بازگشت، عبد المطلب سرپرستى خانواده را به عهده داشت و در نگهدارى او دقيقه اى فروگزارى نمى كرد.
مى گويند:
براى عبد المطلب كه پيشواى قريش و رئيس مكيان بود در نزديك كعبه فرشى مى گستردند و فرزندان وى به احترام او اطراف فرش قرار مى گرفتند، همين كه محمد خردسال مى آمد او را از صف عموهايش جلو برده و پهلوى خود، روى فرش مى نشانيد و با