گشود و عرض كرد يا رسول الله چرا به هم سن و سال من رخصت شركت دادى و تقاضاى مرا رد كردى؟ در صورتى كه اگر من با او كشتى بگيرم مى توانم به او پيروز گردم.
در اين هنگام با هم كشتى گرفتند " سمره " بر رافع پيروز شد و به اين ترتيب به او هم اجازهء شركت در جنگ داده شد و در معركه شركت جست...!
عمرو بن جموح چريك پير عمرو بن جموح، مرد سالخورده بود و پايش شديدا مىلنگيد، چهار پسر تنومند و مبارزى داشت كه در ركاب پيامبر اسلام مى جنگيدند او هم مى خواست به اتفاق فرزندانش عازم معركه گردد، فرزندانش مانع شدند و گفتند خداوند متعال اين تكليف را از تو برداشته است " ليس على الأعرج حرج " (بر افراد لنگ تكليفى در جهاد نيست).
اگر تو در خانه اقامت ورزى، همگى به جاى تو جهاد مى كنيم عمرو بن جموح چريك نتوانست خود را نگه دارد وشوق و علاقه به شهادت او را به محضر پيامبر اسلام كشاند و در محضر آن بزرگوار لب به شكايت باز گشود و گفت اين فرزندانم مانع مى گردند كه من هم در ركاب شما باشم ولى به خدا قسم آرزوى شهادت دارم و مى خواهم با اين پاى لنگ به بهشت گام نهم.
پيامبر اسلام فرمود:
اين تكليف را خداوند متعال از عهدهء تو برداشته است " ليس على الأعمى حرج ولا على الأعرج حرج " او اصرار ورزيد تا اين كه حضرت به فرزندانش فرمودند: او را آزاد بگذاريد اميدوارم كه خداوند شهادت را نصيب او گرداند، او همراه پيامبر اسلام در جنگ احد شركت جست و با آن معنويت عالى و روح مشتاق و پر التهاب به فيض شهادت نائل آمد و دعاى او مستجاب گرديد. (1) پيام سعد بر رزمندگان سعد بن ربيع با هفتاد زخم كارى و مؤثر در ميدان جنگ احد افتاده بود مردى از