وقوف پيدا كردند. از اينرو در محل " دارالندوة " كه يادگار " قصى بن كلاب " و واقع در مجلس شوراى آنان بود، گرد هم آمدند. موضوعى كه در جلسه مطرح شد، اين بود كه با محمد (صلى الله عليه وآله) چگونه رفتار كنند؟ گفته شد او را در قفس آهنين زندانى كنند. اين رأى پذيرفته نشد، زيرا: اولا، به اين ترتيب نمى توان از نفوذ دعوت او به خارج جلوگيرى و ممانعت كرد. ثانيا، ممكن است ياران او برخيزند و بر شما چيره شوند و او را نجات دهند.
ديگرى گفت: او را از شهر خود به ميان قبايل ديگر تبعيد كنيم و چون در ميان آنان نيز سخنان خود را تكرار كند، آنان او را از پاى درمىآورند. اين نظريه نيز رد شد و در پاسخ آن گفتند: او با شيرين زبانى خاص خود، عرب را به دين خود مى خواند، آنگاه به كمك نيروى آنان بر شما مىتازد ". " ابوجهل "، يكى از سرسخت ترين دشمنان اسلام گفت: " نظر من اين است كه از هر قبيله جوانى چابك، شمشير برنده اى بردارد و بر بالين محمد (صلى الله عليه وآله) برود.
آنگاه همگى به يكباره شمشيرهاى خود را بر او زنند تا كشته شود، بدين ترتيب خون او ميان قبايل متعدد، پخش خواهد شد. از سوى ديگر فرزندان عبدمناف كه نمى توانند با همه قبائل به جنگند و ما خونبهاى محمد را به آنان مى دهيم. اين رأى با اكثريت پذيرفته شد. جالب توجه است كه همه يا اكثر اين توطئه كنندگان از اشراف و ثروتمندان و اغنياء بودند، نه از تودههاى محروم و نيازمند و محروم.
حضار مجلس حاضران در مجلس عبارت بودند از اشراف قريش: عتبة بن ربيعة، شيبة بن ربيعة، ابوسفيان بن حرب.
از بنى نوفل بن عبد مناف: طعمة بن عبدى، جبيربن مطعم، حارث بن عامر بن نوفل.
از بنى عبد الداربن قصى: نضربن حارث بن كلدة.
از بنى اسد: ابوالبخترى بن هشام، زمعة بن الأسود، حكيم بن حزام.
از بنى محزوم: ابوجهل بن هشام. از بنى سهم: نبيه بن حجاج و برادرش منسبة.