برانگيخته مى شويد و در بهشتهايى مانند باغهاى اردن سكونت مى گزينيد و اگر ايمان نياوريد، كسانى از شما را مى كشد و سپس كه مرديد به آتشى كه براى شما آماده است، گداخته مى شويد. در اين موقع رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مشتى از خاك برگرفت و سپس گفت:
" آرى! چنين مى گويم. تو خود نيز يكى از آنان هستى و خاك را بر آنان پاشيد و اين آيه را بر آنان تلاوت كرد: " يس. والقرآن الحكيم. انك لمن المرسلين... فاغشيناهم فهم لايبصرون " (1) و بى آنكه او را ببينند از ميان آنان گذشت و خاك بر سران هنوز بر روپوش پيامبر مى نگريستند و يقين داشتند كه زير آن خفته است. تا بامداد شد وعلى (عليه السلام) از بستر رسول خدا برخاست و دانستند كه نقشهء آنان نقش برآب شده است. آنان على (عليه السلام) را ديدند. او با كمال خونسردى پرسيد: چه مى گوئيد؟ گفتند: محمد را مى خواهيم. او كجاست؟ فرمود: " مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد؟ او اكنون در خانه نيست. " چهرههاى مأموران قتل و كشتار از شدت غضب و خشم برافروخته شد و خشم گلوى آنان را مى فشرد و از اينكه تا صبحگاهان صبر كردند، پشيمان شدند و تقصير را گردن ابولهب مى گذاردند كه او مانع حملهء شبانه گرديد.
قريش از اينكه نقشه شان نقش بر آب شده است و با شكست روشنى روبرو شده اند سخت عصبانى بودند و با خود فكر مى كردند كه در اين مدت كم محمد هرگز نمى تواند از محيط مكه، بيرون برود، ناچار يا در خود مكه يا در مسير يثرب خواهد بود. از اين جهت تلاش كردند مقدمات دستگيرى او را فراهم سازند.
پيامبر در غار ثور آنچه از تواريخ اسلامى بدست آمده ومسلم گرديده است، اينكه پيامبر شب هجرت را با ابوبكر در غار ثور، در جنوب مكه (نقطهء مقابل مدينه) به سر برده است. قريش با بستن راهها و گماردن مراقبان، تمام راههاى مدينه را زير نظر گرفتند و شخص ماهرى را كه در شناسايى رد پاى اشخاص مهارت داشت، اجير گرفتند تا به هر قيمتى باشد جايگاه او را