نجاشى رو به نمايندهء جمعيت مهاجران كرد و گفت: دربارهء مسيح عقيده شما چيست؟
وى پاسخ داد عقيدهء ما درباره ى حضرت مسيح (عليه السلام) همانست كه پيامبر ما خبر داده است، وى بنده ى صالح و پيامبر خدا، روح و كلمه اى است از ناحيه ى او به مريم پاك إعطا والقاء شده است.
زمامدار حبشه از گفتار جعفر كاملا خوشوقت گرديد و گفت: " به خدا سوگند عيسى را بيش از اين مقامى نبود، ولى وزيران و اطرافيان تطميع شده، اين گفتار را نپسنديدند ولى او عليرغم افكار اطرافيان، عقايد مسلمانان را تحسين نمود و به آنان آزادى عمل كامل داد و هداياى قريش را به خودشان مسترد داشت و گفت: خداوند موقع عطاى اين قدرت، از من رشوه نگرفته است لذا سزاوار نيست من از اين طريق ارتزاق نمايم خداوند درباره من گوش به حرف مردم نداده است تا من گوش به حرف آنان بدهم ". (1) فرستادگان قريش با هداياى مسترد شده با ناراحتى و يأس و افسردگى از دربار نجاشى بيرون آمدند و به مكه بازگشتند، بدين ترتيب يك بار ديگر نور بر ظلمت، و خدا پرستى بر بت پرستى و معنويت بر ماده گرايى پيروز شد و فرستادگان قريش شكست خوردند و توطئهى آنان نقش بر آب گرديد.
محاصره اقتصادى قريش از اسلام آوردن حمزه و ديگر شخصيتهاى بزرگ و هجرت ياران رسول خدا به حبشه و پيروزى آنان بر نمايندگان قريش سخت ناراحت شدند بر آنان دشوار بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و مسلمانان تا اين حد پيروز شوند. ناچار براى آنكه محمد (صلى الله عليه وآله) وبنى هاشم را ناتوان و مقهور سازند به فكر توطئه ى ديگرى افتادند و آن عبارت از حصر اقتصادى و تحريم روابط تجارى با مسلمانان بود، آنان جلسه اى ترتيب دادند وطى آن عهدنامه اى نوشتند كه بر اساس آن عهدنامه، بنى هاشم بايد از همه حقوق اجتماعى محروم شوند و هيچكس حق نداشته باشد با آنان هرگونه معامله اى را انجام دهد.