دو ناقه او را گرفتند. در مسير راه رؤساى طوائف، زمام شتر را گرفته هر كدام اصرار مى ورزيدند كه حضرت در منطقه آنها وارد گردد ولى پيامبر به آنان مى فرمود: " از پيشروى مركب جلوگيرى نكنيد "، (خلوا سبيلها، فانها مأمورة) او در هر كجا زانو بزند من همانجا پياده خواهم شد. محمد (صلى الله عليه وآله) سوار بر شتر پيش مى رفت تا در محلى زانو زد آنجا كه شتر زانو زده بود قطعهء زمينى بود كه محل خشك كردن خرما بود، پيامبر پرسيد اين زمين از آن كيست؟ پاسخ دادند: از آن سهل وسهيل فرزندان رافع بن عمرو است كه هر دو تحت سرپرستى معاذبن غفراء به سر مى برند.
خانهء " خالدبن زيد " معروف به (ابوايوب) در نزديكى اين زمين بود. مادر او از فرصت استفاده كرده اثاثيه پيامبر را به خانهء خود برد، اصرار و سماجت براى ميزبانى پيامبر آغاز گرديد. پيامبر سخنان آنان را قطع كرد و فرمود: أين الرحل؟ لوازم سفر من كجاست؟
عرض كردند مادر ابوايوب برده است. فرمود: " المرء مع رحله ": مرد آنجا است كه اثاث سفر او در آنجاست. آنگاه به خانهء وى تشريف برد و ناقهء را اسعد بن زراره به منزل برد.
تأسيس مسجد مركز و پايگاه اسلامى چهرههاى باز و خندان جوانان انصار و استقبال باشكوهى كه اكثريت " اويسيان " و " خزرجيان " از مقدم مبارك پيامبر به عمل آوردند، پيامبر را بر آن داشت كه پيش از هر كارى براى مسلمانان يك جايگاه عمومى و مركز اجتماعات به نام " مسجد " بسازد كه امور آموزشى، پرورشى، سياسى، قضايى و اجتماعى در آنجا انجام پذيرد. به همين منظور زمين متعلق به يتيمان سهل و سهيل خريدارى شد و پيامبر دستور داد در آنجا مسجدى بنا كنند. همه بيدرنگ دست به كار شدند. آنان مى دانستند كه اينجا مسجد است و ميعادگاه آنان با خدا و پيامبر خدا است و همين جا است كه عدالت اسلامى گسترده خواهد شد. قانون جديدى نوشته خواهد شد و ناموس زندگى جديدى پى افكنده خواهد شد در اينجا فاصله ميان خدا و مردم بسته به نيروى ايمان و صفا و تقواى آنان است. پس از ورود پيامبر اسلام به مدينه، مدينه چهرهء ديگرى يافته بود. ديگر اين شهر همان