گذاشت. برخى اصرار مى كردند كه پيامبر هرچه زودتر رهسپار مدينه گردد ولى او در انتظار پسر عموى خويش على (عليه السلام) بود. از سوى ديگر على (عليه السلام) پس از مهاجرت پيامبر اسلام، در مكه اقامت گزيد و در نقطه اى از مكه ايستاد و گفت: هر كس پيش محمد امانت و سپردهاى دارد بيايد از ما بگيرد و كسانى كه پيش پيامبر امانت داشتند با دادن نشان و علامت، امانتهاى خود را پس گرفتند، سپس طبق سفارش پيامبر اسلام، زنان هاشمى و از آن جمله فاطمه دختر پيامبر اسلام، مادر خودش فاطمه دختر اسد و مسلمانانى را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند، همراه خود به مدينه آورد. على (عليه السلام) در دل شب از طريق " ذى طوى " عازم مدينه گرديد. سرانجام انتظار به پايان رسيد، على (عليه السلام) وارد قبا گرديد. ابن اثير مىنويسد: هنگامى كه على (عليه السلام) وارد قبا گرديد خون از قدمهاى او مى ريخت، به پيامبر خبر دادند كه على آمد. ولى قدرت اين كه خدمت شما بيايد در خود ندارد، رسول خدا بلافاصله به نقطه اى كه على (عليه السلام) بود تشريف برد و او را در بغل گرفت و هنگامى كه چشم او به پاهاى آماس كردهء او افتاد، قطرات اشك از چشمان او سرازير گرديد. (1) پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نخستين نماز جمعه را در قبا برگزار نمود و مردم را به محبت ومودت، باهم توصيه فرمود.
شور وشوق مردم يثرب پس از چند روز اقامت در قبا، پيامبر (صلى الله عليه وآله) وعلى (عليه السلام) با همراهان راه يثرب (مدينه) را پيش گرفتند. يثرب شهر شور وشوق و التهاب بود. مردم در انتظار تشريف فرمائى پيامبر اسلام ثانيه شمارى مى كردند، اينك كاروان كوچك ميان شور و هلهلهء مهاجرين و انصار وارد شهر يثرب مى شد مردم اعم از زن و مرد و پير و جوان به سوى كاروان كوچك مى دويدند و چشم دوختن به جمال پيامبر را متبرك مىشمردند. قبيلههاى اوس و خزرج از ورود رسول خدا آگاه شدند، لباس و سلاح بر تن كردند و به استقبال او شتافتند،