نجاشى واسقفها بلند شد و قطرات اشك، محاسن و كتابهايى را كه در برابر آنها گشوده شده بود، تر نمود.
سپس مدتى سكوت بر فضاى مجلس حكمفرما شد. زمزمهها خوابيد، نجاشى به سخن در آمد و خطاب به نمايندگان قريش گفت: " گفتار پيامبر اينان و آنچه را كه عيسى آورده است از يك منبع، نور مى گيرد. برويد من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم كرد ".
اين نشست بر خلاف آنچه وزيران و نمايندگان قريش تصور كرده بودند بر ضرر آنان تمام شد، نه تنها پيروزى به دست نياوردند بلكه كلى نيز خسارت و زيان ديدند.
عمروعاص كه فردى سياستمدار (به عرف و منطق روز) و شخصى حيله گر بود، شب با دوست خود عبد الله بن ربيعه به گفتگو پرداخت و به او چنين گفت: " فردا ما از راه ديگرى وارد مى شويم، شايد اين راه به قيمت جان آنان تمام شود. من فردا به زمامدار حبشه مى گويم كه رئيس اين گروه مهاجر عقيدهء خاصى دربارهء حضرت عيسى (عليه السلام) دارد، كه هرگز با مبانى و اصول نصرانيت سازگار نيست، عبد الله او را از اين كار باز داشت و گفت:
" در ميان اين افراد كسانى هستند كه با ما خويشى دارند ".
ولى سخن او در اين باره مؤثر نيفتاد. فرداى آن روز، بار ديگر به دربار زمامدار حبشه بار يافتند، اين بار به عنوان دلسوزى و حمايت از آيين رسمى كشور حبشه از عقايد مسلمانان در مورد حضرت عيسى (عليه السلام) انتقاد كردند و گفتند: " اين گروه دربارهء عيسى (عليه السلام) عقايد خاصى دارند كه هرگز با اصول عقايد مسيحيت سازگار نيست ووجود چنين افراد براى آيين رسمى كشور شما خطرناك است وشما ممكن است حضورا از آنان بازجويى به عمل آوريد. زمامدار هوشيار حبشه اين بار نيز از در تحقيق و بررسى وارد شد و دستور داد گروه مهاجران را احضار كنند، مسلمانان با خود در مورد انگيزه ى اين احضار فكر مى كردند. گويا به آنان الهام شده بود كه غرض از احضار، پرسش از عقيده ى مسلمانان درباره ى پيشواى مسيحيان خواهد بود. اين بار نيز جعفر سخنگوى جمعيت معرفى گرديد. او قبلا گفته بود: " كه آنچه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در اين باره شنيده است خواهد گفت "