وى برخاست و سراغ " مطعم بن عدى " رفت و گفت هرگز تصور نمى كنم تو راضى شوى دو گروه بنى هاشم وبنى عبد المطلب از فرزندان عبدمناف كه تو نيز افتخار انتساب به آن خانواده را دارى جام مرگ بنوشند.
مطعم بن عدى گفت: چه كنم از يك فرد كارى ساخته نيست؟
وى پاسخ داد دو نفر ديگر هم با تو همراه هستند و آن دو نفر عبارت از من و زهير مى باشند. مطعم پاسخ داد كه بايد كسان ديگرى نيز با ما همكارى كنند از اين نظر هشام جريان را با ابى البخترى وزمعه به ترتيبى كه با مطعم در ميان گذارده بود در ميان نهاد و آنان را نيز براى همكارى دعوت نمود و قرار گذاردند كه همگى بامدادان در مسجد الحرام حاضر گردند. جلسهء قريش با شركت زهير و گروهى از همرزمان او منعقد گرديد، وى مهر خاموشى را شكست و گفت: بايد قريش امروز اين لكه ى ننگين را از دامن خود پاك گرداند. بايد امروز اين عهدنامه ستم آلود پاره گردد. زيرا وضع جگر خراش فرزندان هاشم همه را ناراحت كرده است. ابوجهل گفت اين مطلب هرگز عملى نيست و پيمان قريش محترم است از آن طرف ربيعه به يارى زهير برخاست و گفت: بايد پاره شود و ما از آغاز به چنين عهدى، راضى نبوديم.
از گوشه ديگر عده اى كه خود خواهان شكسته شدن اين پيمان بودند سخنان زهير را تأييد كردند، ابوجهل احساس كرد كه مطلب جدى است و قبلا بر اين امر توافق شده است و اين گروه در غياب او تصميم قاطع گرفته اند لذا كوتاه آمد و ساكت نشست، مطعم فورا از فرصت استفاده نمود و به محصل صحيفه (نامه اى كه پيمان در آن نوشته شده بود) رفت تا آن را پاره كند ديد موريانه ورقه را خورده و فقط از آن كلمه (بسمك اللهم) (كه قريش نامههاى خود را با آن آغاز مى نمودند) باقى مانده است. (1) ابوطالب آن روز جريان را از نزديك مى ديد و منتظر ختم جريان بود لذا پس از آنكه