غوغاى عام الفيل در زمان عبد المطلب مكه در معرض خطر جدى قرار گرفت. چه جنگجويان حبشى به فرماندهى شخصى به نام " ابرهة بن اشرم " از يمن به مكه روى آوردند و مى خواستند حجاز را مانند يمن به دست آورند، و كيش مسيحيت را كه در يمن رواج داده بودند در مكه نيز رايج سازند، اينان تصميم داشتند كه كعبه را ويران سازند چه به ابرهه گزارش داده بودند كه مردى از بنى كنانه در كليساى " قليس " صنعاى يمن، بى حرمتى كرده است وابرهه سوگند ياد كرده بود كه كعبهء قريش را ويران سازد، وى براى اين منظور با سپاه انبوهى همراه با فيلهاى جنگى به سوى مكه حركت كرد، و در نزديكى شهر اردو زد. در اين پيش آمد عبد المطلب بردبارى و مردانگى عجيبى از خود نشان داد كه بى سابقه بود.
او قريش را فرمود تا مكه را واگذارند و به قله كوهها پناه برند و اين لشكر انبوه را براى هر چه مى خواهند آزاد بگذارند، قريش فرمان عبد المطلب را شنيدند و از جنگ دورى جستند و خود عبد المطلب در مكه ماند و مانند ديگران از شهر كناره نگرفت و در نزد كعبه مشغول دعا بود و از خدا يارى مى خواست و اشعارى در مقام مناجات با خدا مى خواند، فردا كه به دستور ابرهه، سپاه مجهز با پيلان به سوى مكه حمله برد، يكباره متوجه شدند آنان را به سنگى از گل سفت شده مى زنند به حدى كه مانند علفى خورد شده در هم كوبيده و نابود شدند و قريش بى آنكه چيزى از دست بدهد به عافيت و سلامتى به مكه بازگشتند و بزرگى و بزرگوارى عبد المطلب را پيش از پيش دريافتند، تا آنجا كه مى گفتند: عبد المطلب ابراهيم دوم است. (1) عبد الله پدر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) عبد الله فرزند عبد المطلب، مادرش فاطمه دختر عمرو بن عائدبن عمران. (2) ابوطالب و زبيربن عبد المطلب و پنج نفر از دختران عبد المطلب جز صفيه مادر زبير. از همين بانو تولد يافته ند كنيه عبد الله را " ابوقثم " و " ابومحمد " نوشته اند.