پروردگار خويش چنين مى گويد، كه خدا موريانه را بر آن داشته است و هر چه جز نام خدا بر آن بوده است، همه را خورده است راستى بگوييد اگر سخنش راست باشد چه مى گوييد؟
گفتند: ما دست بر مى داريم و كارى با او نخواهيم داشت. گفت: من هم اگر سخنش دروغ باشد او را به شما مى سپارم تا بكشيد. گفتند: انصاف دادى و نكو گفتى.
مهر عهدنامه شكسته شد و ديدند كه موريانه هر چه جز نام خدا بوده، همه را خورده است، اما اين كرامت و اعجاز چيزى از عداوت آنان را كم نكرد وبنى هاشم بر " شعب " بازگشتند. (1) در هر حال شدت عمل قريش در اجراى عهدنامه ذره اى از صبر و تحمل مسلمانان را نكاست بلكه تحمل و توان روحى آنان را بالا برد و به اصطلاح معروف آبديده تر كرد. و سرانجام ناله ى جانگداز فرزندان و كودكان و اوضاع رقت بار مسلمانان گروهى را سخت تحت تأثير قرار داد و از امضاء عهدنامه سخت پشيمان شدند و به فكر حل قضيه افتادند.
روزى هشام بن عمر و پيش زهيربن اميه كه نوه دخترى عبد المطلب بود رفت و چنين گفت: آيا سزاوار است كه تو غذا بخورى و بهترين لباسها را بپوشى و اما خويشاوندان تو برهنه و گرسنه بسر برند؟ به خدا سوگند هر گاه تو درباره ى خويشاوندان ابوجهل چنين تصميمى مى گرفتى و او را براى اجراى آن دعوت مى نمودى هرگز تسليم تو نمى گشت؟
زهير گفت: من يكه و تنها نمى توانم تصميم قريش را تغيير دهم ولى هر گاه فردى با من باشد، من عهدنامه را پاره مى كنم. هشام گفت: من با تو همراهم. وى گفت: شخص سومى را هم با خود همراه سازد.