با تدبير و شكيبا، نزد نجاشى بفرستند تا آنان را از كشور حبشه بگيرند و به مكه باز گردانند تا دست قريش در شكنجه و آزار آنان باز باشد. به اين منظور عبد الله بن ابى ربيعه و عمرو بن عاص بن وائل را با هدايايى براى نجاشى و وزراى او، به حبشه اعزام كردند.
ابوطالب با خبر يافتن از توطئهء قريش، اشعارى براى نجاشى فرستاد او را بر نگهدارى و پذيرايى و حمايت از مهاجران، ترغيب و تشويق نمود و اشعار ابى طالب با اين محتوى مى باشد:
تعلم مليك الحبش أن محمدانبى كموسى، والمسيح بن مريم أتى بالهدى، مثل الذى أتيا به * و كل بامر الله يهدى ويعصم (1) از آن سوى فرستادگان قريش با هدايا به حضور نجاشى رسيدند و به نجاشى گفتند:
" گروهى از مردم نادان ما از دين قوم خود بيرون شده و به دين تازه اى درآمده اند كه نه ما آن را مى دانيم و نه شما. اكنون بزرگان قوم، ما را نزد شما فرستاده اند تا آنان را به ما تسليم داريد ".
ليكن نجاشى در پاسخ گفت: " آنان از ميان همه ى پادشاهان و رؤساى جهان به طرف من رو آورده اند من نمى توانم بدون تحقيق و بررسى آنان را از مملكت خود بيرون كنم. بايد بدانم آيا آنها در مورد اين دو فرستاده چه مى گويند. قرار شد بار ديگر نمايندگان قريش توأم با مهاجران به حضور نجاشى برسند و در آن هنگام مهاجران نيز توضيحات لازم را بدهند. هنگامى كه طبق برنامه، مسلمانان به حضور نجاشى رسيدند سخنور توانا جعفر بن ابيطالب از ميان مهاجران سخن آغاز كرد و خطاب به نجاشى كه اسقفها وكاردنيالها و درباريان در كنار او نشسته بودند، گفت: " زمامدار محترم حبشه! ما مردمى بوديم كه در دوران جاهليت، بتها را مىپرستيديم، زشتكارى مى كرديم، قطع رحم مى نموديم، حقوق همسايگان پيش ما حرمت نداشت، ضعيف و افتاده محكوم زورمندان بود. با