شهرى نبود كه پيش از ورود محمد (صلى الله عليه وآله) مركز جنگ و جدال وخونريزى بود. اينك مدينه مركز فعاليتهاى تازه اى است، مردمان مدينه بيش تر در دستهها و گروههاى گوناگون پيرو عقيدههاى خاص بودند ليكن اينك همه آنان گرد پيغمبر اسلام درآمده اند و همين گرايش آنان باعث شده بود تا آنان همگى دور از چند دستهگىها كه قبلا داشتند جامعه واحده و گروه يگانه به نام " امت اسلام " تشكيل دهند در ميان آنان ديگر نشانه هائى از آن گوناگونى عقايد و رنگارنگى عادات و رسوم به چشم نمى خورد همهء آنان به يك چيز مىانديشيدند، آنچه اسلام به ايشان آورده بود، خدا يكى است محمد فرستاده و پيام آور او است او دستورهاى آفريدگار يگانه را از جانب خدا براى آفريدگانش مى آورد.
اينك پيامبر اسلام مى ديد بذرهايى را كه در مكه كاشته بود پس از 13 سال در اينجا در مدينه جان گرفته، سر بيرون آورده، قد كشيده، بالنده و سرافراز بر روى خاك ايستاده و شاخ و برگ مى گستراند. پيامبر خود نيز دست به كار شد همچون يك كارگر ساده، زمين را مى كند و خاك بر مى داشت و گل مى كرد و بار مى كشيد، مهاجران و انصار با روحى سرشار از اميد و ايمان تلاش مى كردند آگاه بودند كه چه مى كنند، كار مى كردند، سنگ مى كشيدند، گل مى برند و از شوق رجز مى خوانند.
ديوارها به سرعت بالا مى آمد و اين مردان بزرگ كه اكنون پايههاى درخشانترين تمدن عظيم الهى را پى ريزى مى كردند مى خواندند:
لئن قعدنا، والنبى يعمل * فذاك منا العمل المضلل لاعيش الا عيش الأخرة * اللهم ارحم الأنصار والمهاجرة " اگر ما بشينيم و پيامبر كار كند اين يك عمل گمراه كننده است " " زندگى فقط آخرت است، خدايا انصار و مهاجرين را رحمت كن " پيامبر اسلام رجز ياران را اينطور تغيير مىداد.
لاعيش الا عيش الأخرة * اللهم ارحم المهاجرين والأنصار همگى مشغول كار بودند و هر كسى چيزى مى گفت، ناگهان عمار ياسر وارد شد.