5. هشام بن عبد الملك هشام مردى بخيل و خشن و ستمگر و سنگدل بود. (1) او در جمع آورى ثروت وعمران و آبادى مى كوشيد، در زمان او بعضى از صنايع دستى رونق يافت. لكن از آنجا كه شخصى بى عاطفه و سختگير بود، در دوران حكومت او، زندگى بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانى، در جامعه رو به زوال رفت و رسم نيكوكارى و تعاون برچيده شد به حدى كه هيچكس نسبت به ديگرى دلسوزى و مساعدت نداشت. (2) در اينكه هشام بهتر از خليفهء قبلى (يزيد) بود، شكى نيست زيرا در زمان هشام دربار خلافت از عناصر ناپاك تصفيه شد و وقار وسنگينى جايگزين سبكسرى وبوالهوسى گرديد و جامعه از وجود افراد طفيلى كه سربار جامعه بودند، پيراسته گرديد.
ولى سختگيرى بيش از اندازهء هشام، به سر حد خشونت رسيد و صرفه جوئىهاى وى به صورت بخل و إمساك درآمد و بعضى از كمبودهاى اخلاقى و انسانى وى، اوضاع را بدتر كرد زيرا او فردى كوتاه فكر و مستبد و شكاك و بدبين بود، از اين رو به هيچ كس اعتماد نمى كرد بلكه براى خنثى كردن توطئه هائى كه بر ضد او چيده مى شد، به عمليات مكارانه و جاسوسى متوسل مى شد و از آنجا كه آدم زودباورى بود، با يك بدگوئى و سوء ظن، بهترين رجال كشور را از بين مى برد. اين بدبينى افراطى باعث شده بود كه عزل و نصب متوالى وبيش از حد فرمانروايان و حاكمان شهرستانها، تزلزل و بىثباتى را در ادارهء كشور بار آورد و هيچ دل گرم شغل و منصب خويش نگردد. (3) سختگيرى به خاندان رسالت (صلى الله عليه وآله) مهمترين انگيزهء سختگيرى خلفا نسبت به پيشوايان بزرگ و رجال خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله)، محبوبيت فوق العادهء آنها در افكار عمومى و نفوذ معنوى آنان در قشرهاى مختلف جامعه بود. خلفاى اموى به خوبى مى فهميدند كه حكومت آنان حكومت زور و