گفتارهاى موسمى يا بيانات مقطعى يا مربوط به يك حادثه از حوادث خاص روز باشد كه آويزه اى در اختيار جريان سياسى يا گروه مخصوصى قرار دهد كه با احاديث به جنگ قرآن يا به مبارزه با آيات برخاسته باشد. البته چنين گفتار يا بيانى نه تنها از نظر واقع، وجود خارجى ندارد، و بر فرض وجود، بايد اشكال امر را يافت، يا افراد را روشن ساخت، نه آنكه گفتار يا احاديث را از ميان برد، كه در اصول فقه در باب تعادل و تراجيح، حكم آن روشن گرديده است. (هر چيزى كه با قرآن مخالفت و معارضه داشته باشد، پس آن را به ديوار بايد كوبيد) سخنى با برخى از نويسندگان تاريخ علوم عقلى و تمدن اسلامى يكى از نويسندگان ادبيات و تمدن اسلامى در كتاب خود چنين مىنگارد:
" بعد از آنكه اسلام در عربستان شايع گشت و قبايل عرب متحد شدند، چون حكومتى كه ميان آنان پديد آمده و وسيلهء اتحاد قدرت و سيادت ايشان شد، مبتنى بر قرآن بود، طبعا اين كتاب مقدس، مرجع تمام اعمال و نيات آنان قرار مى گرفت. به همين سبب در آغاز امر، اين فكر براى خلفا و زعماى آن قوم پديد آمده بود كه هيچ چيز جز قرآن لايق خواندن واستفاده كردن نيست و اين عقيده على الخصوص در عهد خلفاى راشدين و بنى اميه شيوع و رواج بسيار داشت، چنان كه جز عرب، قومى را لايق سيادت، و غير از احكام اسلامى و قرآن كريم و احاديث، هيچ چيز را شايستهء توجه و مطالعه و آموختن نمى دانستند. اعتقاد عرب مانند عقيدهء همهء مسلمانان، آموختن آن بود كه " ان الاسلام يهدم ما قبله " (اسلام آنچه را پيش از اوست ويران مى سازد) و به همين سبب در اذهان مسلمانان چنين رسوخ كرده بود كه به جز قرآن به چيز ديگرى نظر نكنند، زيرا قرآن، ناسخ همهء كتب، و اسلام، ناسخ همهء اديان است. پيشوايان شرع مبين هم مطالعهء هر كتاب و حتى هم كتاب دينى غير از قرآن را ممنوع ساخته بودند. گويند روزى پيغمبر (صلى الله عليه وآله) در دست عمر ورقه اى از تورات را مشاهده كرد و چنان غضبناك شد كه آثار غضب بر چهرهء او آشكار گرديد و آنگاه گفت: " ألم اتكم بها بيضاء نقية والله لو كان موسى حيا ماوسعه الا اتباعى " (يعنى آيا در برابر تورات صحيفهء نورانى براى شما نياورده ام؟ به خدا قسم اگر