متشنج گرديده است هشام دستور داد او را از زندان بيرون آوردند و با قافله حكومتى كه " بريد " گفته مى شد به مدينه بازگردانند و سفارش نمود كه در بين راه چيزى به آ ن ان نفروشند و بين آنان و غذا و نوشيدنى فاصله ايجاد كنند امام (عليه السلام) و همراهان سه روز بود كه دسترسى به طعام و آب نداشتند تا اينكه به شهر " مدين " رسيدند پس دروازه شهر را به روى آنان بستند ياران امام (عليه السلام) از گرسنگى و تشنگى شكايت سر دادند امام (عليه السلام) به تعدادى كه مشرف بر شهر بود بالا رفتند و با صداى بلند كه مردم شهر آن را مى شنيدند ندا دادند:
" يا اهل المدينة الظالم اهلها انا بقية الله ويقول الله بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين و ما انا عليكم بحفيظ "، " اى مردم ستمگر شهر من همان حجت و ذخيرهء خدا بر شما هستم اگر شما افراد مؤمن بوده باشيد من ديگر حافظ بلاهاى آسمانى بر شما نيستم ".
در جمع ساكنان مدين پيرمردى بود به سراغ مردم شهر رفت و با آنان گفتگو آغاز نمود و گفت: " مردم به خدا قسم اين ندا همان دعوت شعيب نسبت به قوم و جمعيت خود بود اگر بازار و مغازههاى خود را به روى اين نداگر باز نكنيد بالا از بالاى سر و پائين پايتان شما را فرا خواهد گرفت گفتههاى مرا باور كنيد و دست از اين عمل خود برداريد من ناصح راستين نسبت به شما هستم ". در اثر اين سخنان بود كه مغازه ها را گشودند و از امام و ياران او استقبال شايسته به عمل آوردند. (1) تعليم مناسك حج در سفينة البحار آمده است: " شيعه پيش از آنكه امام باقر (عليه السلام) قدم به دائرهء حيات علمى بگذارد از نظر مسائل حج در نابسامانى عجيبى به سر مى بردند به حدى كه حلال و حرام مناسك را خوب نمى شناختند و گاهى از ديگران پيروى مى كردند اين ابوجعفر امام محمد باقر (عليه السلام) بود كه مناسك حج و حرام و حلال آن را تعليم داد به حدى كه آن ديگران بودند به شيعيان محتاج شدند ". (2)