جالبى، روبرو گرديدم، ابوحنيفه عده اى را دور خود جمع كرده بود و مسئلهء شب گذشته را از آنان مى پرسيد من سرفه اى كردم، ابوحنيفه صداى مرا شنيد ضمن صحبت خود (به طورى كه كسى متوجه نشود) گفت: " اللهم غفرا، دعنا نعيش " خدا تو را ببخشد بگذار زندگى كنيم... يعنى صرف نظر كن و مطلب را مكتوم بدار و بگذار زندگى كنيم ". (1) محمد بن مسلم و قاضى ابن ابى ليلى روزى دو نفر براى طرح دعوى وحل اختلاف، نزد " ابن ابى ليلى " قاضى معروف آمدند، يكى از آنها ديگرى را نشان داده گفت: اين مرد كنيزى به من فروخته است كه پاهايش فاقد مو مى باشد! و من گمان مى كنم كه از روز اول بدن او، مو نداشته است و اين موضوع مرا سخت نگران كرده است. آيا اين عيب است و من مى توانم به خاطر آن معامله را فسخ كنم؟
" ابن ابى ليلى " كه تا آن موقع هرگز با چنين مسأله اى روبرو نشده بود و حكم آن را نمى دانست، بهانه اى پيش كشيد و گفت: مهم نيست مردم معمولا موهاى بدن را براى پاكيزگى و نظافت مى گيرند بنابراين عاملى براى ناراحتى شما وجود ندارد.
مدعى كه احتمال مى داد آقاى قاضى از حكم اصلى مسألة، بى خبر است و به همين جهت طفره مى رود، گفت: من كار با اين حرفها ندارم، بالأخره اين امر، عيب محسوب مى شود يا نه؟ اگر عيب است بفرمائيد و اگر نه مرخص مى شويم ".
در اين موقع قاضى دست خود را روى شكم گذاشت و گفت دچار دل درد شديد شدم اجازه بفرمائيد چند لحظه ديگر باز مى گردم بلافاصله از جا حركت نموده از در ديگرى بيرون رفت و خود را به محمد بن مسلم رسانيد و از رأى أبى جعفر امام باقر (عليه السلام) در مورد چنين مسأله اى پرسيد؟
محمد بن مسلم گفت: عين اين موضوع را نمى دانم ولى از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: هر چيز طبيعى كه از خلقت أصلى كم يا زياد شود، عيب محسوب مى گردد ".