رنجه كرده اند! گفت: نه. گذشته از احترام شما براى اين جهت شما را بدرقه نموده ام كه مطلبى را به شما توصيه كنم تا به پاس پياده روى و بدرقهام، آن را انجام دهيد. آنگاه افزود: شما به منطقه اى مى رويد كه مردم آنجا، با زمزمهء تلاوت قرآن، فضاى مسجد و محفل خود را پر كرده اند. توصيهء من به شما اين است كه آنها را به حال خود واگذاريد و مردم را با احاديث مشغول نسازيد و با نقل حديث، از خواندن قرآن باز نداريد، قرآن را پيراسته از هر سخن وحديثى، براى مردم بخوانيد و از پيامبر (صلى الله عليه وآله) كمتر حديث به ميان آوريد، من نيز در اين كار با شما همكارى خواهم كرد!
وقتى كه " قرظه " به محل مأموريت خود وارد شد، به او گفتند: براى ما حديث نقل كن، وى جواب داد: خليفه ما را از نقل حديث باز داشته است ". (1) افسانهء محدوديت حديث با توجه به ماهيت دانش دوستى و فضيلت خواهى و عالم پرورى اسلام كه در تمام احكام نورانى قرآن متجلى است، و با توجه به تشويقها و ترغيبهايى كه پيشوايان اسلام در مورد نوشتن و درج احاديث به كار گرفته اند، مسألهء جلوگيرى از ضبط حديث و نگارش آن، هرگز نمى توانست موافق با تعاليم فضيلت خواه اسلام باشد، و به نظر مى رسد كه پاره اى از احاديثى كه برخى از نويسندگان صحاح ششگانه از پيامبر عاليقدر اسلام (صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند: " هيچ چيزى جز قرآن از من ضبط نكنيد، و هر كس جز قرآن چيز ديگرى را بنويسد، بايد آن را پاك كند... " از احاديث مجعول و تحريف شده باشد، چون اسلامى كه شعار و طليعهء وحى آن خواندن و نوشتن و سوگند ياد كردن به قلم و تراوشات آن بوده و هست، چگونه مى تواند از نوشتن احاديث نبوى (صلى الله عليه وآله) كه عدل قرآن، و قرين آن، و تفسير كننده و بيانگر آيات است، جلوگيرى كرده باشد؟ اصولا چگونه قابل پذيرش است كه نگارش گفتارها و بيانات رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه مصداق بارز " ما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحى يوحى " است، ممنوع باشد؟ مگر آنكه بر فرض قبول اصول روايت، منظور