اجازهء ملاقات نداد. گويا هشام در اين سه روز در اين فكر و انديشه بود كه چگونه با امام (عليه السلام) روبرو شود و چه طرحى بريزد كه از موقعيت و مقام امام (عليه السلام) در انظار مردم كاسته شود؟
البته اگر دربار حكومتى هشام كانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخندانان و اهل دانش بود امكان داشت دانشمندان برجسته اى را دعوت نموده مجلس بحث و مناظرهاى تشكيل بدهد ولى از آنجا كه دربار خلافت اغلب زمامداران اموى، و از آن جمله هشام، از وجود چنين دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستانسرايان و مديحهگويان، جاى خالى رجال علم را گرفته بودند، هشام به فكر تشكيل چنين مجلسى نيفتاد زيرا به خوبى مى دانست اگر از راه مبارزه و مناظرهء علمى وارد شود هيچ يك از درباريان او، از عهده ء مناظره با امام باقر (عليه السلام) بر نخواهند آمد از اين جهت تصميم گرفت از راه ديگرى وارد شود كه به نظرش پيروزى او مسلم بود.
آرى با كمال تعجب هشام تصميم گرفت يك مسابقهء تيراندازى! ترتيب داده امام (عليه السلام) را در آن مسابقه شركت بدهد تا بلكه در اثر شكست در مسابقه، امام (عليه السلام) در نظر مردم شكست بخورد! به همين جهت پيش از ورود امام (عليه السلام) به قصر خلافت، عده اى از درباريان را واداشت نشانه اى نصب كرده مشغول تيراندازى گردند، امام باقر (عليه السلام) وارد مجلس شد و اندكى نشست، ناگهان هشام رو به امام كرد و چنين گفت: آيا مايليد در مسابقه تيراندازى شركت نمائيد؟ حضرت فرمود: من ديگر پير شده ام و وقت تيراندازيم سپرى شده است مرا معذور دار. هشام كه خيال مى كرد فرصت خوبى بدست آورده است و امام باقر (عليه السلام) را در چند قدمى شكست قرار داده است اصرار و پافشارى كرد و سوگند داد و در اين هنگام به يكى از بزرگان بنى اميه اشاره كرد كه تير و كمان خود را در اختيار آن حضرت قرار بدهد.
امام (عليه السلام) دست بر دو كمان را گرفت و تيرى در كمان نهاد و نشانه گيرى نموده تير را درست به قلب هدف زد! آنگاه تير دوم را به كمان گذاشت و تير در چوبهء تير قبلى نشست و آن را شكافت، و تير سوم به تير دوم اصابت كرد! و به همين ترتيب نه تير پرتاب نمود كه هر كدام به چوبهء تير قبلى خورد! و جايگزين گرديد.
اين عمل شگفت انگيز، حاضران را به شدت، تحت تأثير قرار داده اعجاب و تحسين