مىگويند آنچه انسان از آسايش و رنج مى بيند بستگى به اعمالى دارد كه در بدن سابق مرتكب شده است و مجازاتش را در بدن لاحق مى يابد. و انسان پيوسته در دو حال مىباشد يا در حال فعل است يا در حال مجازات. و هر حالى كه دارد يا مكافات و مجازات عمل پيشين است يا عملى است كه در آتيه بايد منتظر مكافاتش باشد.
بهشت و دوزخ در همين بدنها است. و مقام اعلى عليين درجه پيغمبرى است و مقام اسفل السافلين مقام پست مار است. پس وجودى بالاتر از مرتبه رسالت نباشد و نيز وجودى پست تر از مار نيست.
بعضى از ايشان مىگويند درجه اعلى درجه فرشتگان و درجه اسفل درجه شيطانيت است و به اين مذهب با بقيه ثنويه مخالف مىباشند زيرا كه مقصود ايشان از ايام خلاص برگشت اجزاء نور به عالم شريف و پسنديده خود و باقى ماندن اجزاء ظلمت در عالم پست و ناپسند خود مىباشد.
در جلد سوم صفحه 358 مىگويد: ما مذهب تناسخيه را ذكر كرديم و هيچ ملتى از ملل نيست جز اينكه براى تناسخ در آن قدم ثابتى است و فقط طريق تقرير تناسخ در ملتها مختلف است.
اما تناسخيه هند - آنان بشدت معتقد به تناسخ مىباشند، چه پرنده يى را ديده اند كه در وقت معلومى آشكار مىشود و بر درختى مى نشيند و پيوسته تخم مىگذارد و جوجه مىپرورد سپس هنگامى كه نوع او با جوجههايش تمام شد با منقار و چنگالش خود را مىخراشد شعله آتشى از او جستن مىكند، بدين وسيله پرنده مىسوزد و روغنى از او پاى درخت مىريزد و در گودالى جمع مىشود پس از آنكه يك سال گذشت و هنگام ظهورش فرا رسيد از آن روغن مانند او پرنده ديگرى خلقت مىشود و پرواز مىكند و بر همان درخت مى نشيند و پيوسته اين تحول تكرار مىشود.
سپس گفتهاند كه مثل دنيا و اهلش در ادوار و اكوار جز مثل آن پرنده نيست و چون حركات افلاك دورى است نظر به اينكه سر پرگار بنقطهيى كه مبدأ حركتش مىباشد بر مىگردد و در دوره دوم بر همان خط اول مىگردد لا محاله اختلافى در دور