نائل گرديد و از اشراق انوار آن نير اعظم دانش، دلش به نور ولايت منور گرديد، به اعتراف هشام با نظر، او را تربيت و هدايت فرمود. عمر بن يزيد مىگويد كه بعدا از هشام سؤال كردم آن ملاقات چگونه برگزار شد؟ گفت من قبلا به مكان موعود رسيده، به انتظار مقدم شريفش بودم، ناگهان در حالى كه سوار بر استر بود تشريف آورد، هنگاميكه به من نزديك شد و چشمم به جمالش افتاد، چنان رعب و هيبتى از ملاقات آن بزرگوار به من دست داد كه نيروى انتخاب مطلب براى پرسش، بلكه قدرت گفتار را از دست دادم، زمانى حضرتش منتظر گفتار و پرسش من بود، اين انتظار با وقار باعث فزونى تحير و بيخودى من شد، عاقبت مرا به حال خود گذاشته، مركب به بعضى از كوچههاى حيره راند، پس از تشريف بردنش به خود آمده يقين كردم كه آن حالت، فقط از نظر عظمت روحانى و موقعيت ربانى او بر من عارض شده. پس از اين نظره الهى ديده دلش بينا گشته از ارادتمندان آستان ولايت گرديد، و از مكتب امام صادق (ع) كه مكتب پر فيض بود استفاده علمى و اخلاقى بسيار كرد، و از محضر امام صادق كه هماره مجلس درس و بحث بود به بحث در موضوعات مختلف اسلامى و آداب مناظره آشنا شد و مشكلات علمى خود را با بيانات امام صادق حل كرد. مرحوم مامقانى (1) در تنقيح المقال مىنويسد: " هشام " 500 مسأله
(١٦)