حدوث وقدم قرآن اختلاف كردند. " اشاعره " قائل بقدم كلام خدا وقرآن شده و اضافه بر علم واراده كلام را نيز از صفات قائمه بذات حق قرار داده اند واز آن بكلام نفسى تعبير كرده اند. ولى " معتزله " و " اماميه " قائل بحدوث كلام خدا وقرآن شده وكلام نفسى را ابطال كرده اند. وما در كتاب كلام، نظريههاى مختلفى را كه از طرف دانشمندان راجع بكلام خدا اظهار شده بيان كرده ايم وانتقادات كلام نفسى وادله طرفداران ومخالفان را مشروحا ذكر نموده ايم.
" هشام بن الحكم " مانند تمام اماميه قائل بحدوث كلام خدا وقرآن ميباشد. فقط امتيازى كه با ديگران دارد اين است كه از وى حكايت شده كه ميگويد: قرآن نه خالق است نه مخلوق وتوصيف قرآن بخالقيت ومخلوقيت جايز نيست، چه قرآن خود صفت است، وصفت توصيف نمىشود. وچنانچه از استدلال " هشام " صرف نظر كنيم ظاهر اين است كه " هشام بن الحكم " اين فكر را از بيان معصوم اتخاذ نموده، واز اينكه صدوق هم رواياتى در اين زمينه از معصوم نقل كرده معلوم ميشود كه وى هم با اين عقيده همراه وبآن روايات اعتماد دارد، اينك بعضى از آن روايات را ملاحظه فرمائيد:
1 - " حسين بن خالد " (1): بامام هشتم (ع) عرض كردم فرزند پيغمبر، خبر ده مرا از قرآن كه آيا خالق است يا مخلوق؟
امام: نه خالق است نه مخلوق لكن كلام خداى عز وجل ميباشد.
2 - " سليمان بن جعفر جعفرى ": بموسى بن جعفر (ع) عرض كردم فرزند پيغمبر راجع بقرآن چه ميفرمائى؟ نزد ما در قرآن اختلاف است. گروهى گويند:
قرآن مخلوق است وگروهى گويند: قرآن مخلوق نيست.
امام: اما من آنچه را كه ايشان گويند نميگويم، لكن من ميگويم قرآن كلام خداست.