هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت (فارسي) - سيد أحمد صفائي - الصفحة ٦
بخش اول زندگانى و شخصيت هشام بن الحكم به شهادت مؤرخين معتبر از موافق و مخالف و دانشمندان بزرگ اسلام مانند " سيد مرتضى " (1) و " شيخ مفيد " (2) اعلى الله مقامهما، " هشام بن الحكم " كه
(1) " سيد مرتضى على بن حسين " از فرزندان " موسى بن جعفر " (ع) است و بوسيله " ابراهيم مجاب " به آن حضرت مىرسد ملقب " بمرتضى "، " ذو المجدين "، " علم الهدى "، و از دانشمندان و نويسندگان بنام گروه شيعه متولد سال 355 و متوفى 25 ربيع الاول 460 مىباشد. مروج و مجدد مذهب در سده چهارم بوده، و در بسيارى از علوم از قبيل كلام - فقه - اصول فقه - ادبيات - نحو - شعر و معانى شعر - لغت و جز اين اطلاعات عميقى داشته و در اكثر علوم و فنون سرآمد دانشمندان بوده. در كاظميين از دنيا رفت و پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش به خاك سپرده شد. سپس جنازه اش را بجوار جدش " حسين بن على " (ع) برده جنب قبر جدش " ابراهيم مجاب " به خاك سپردند.
مرحوم " سيد مرتضى " حوزه علميهاى تشكيل داده و به محصلين شهريه مىداد " شيخ ابو جعفر طوسى " 12 دينار و " قاضى عبد الجبار " 8 دينار شهريه داشتند. در يكى از سالها قحطى در عراق حكم فرما شد، يك مرد يهودى براى بدست آوردن قوت خود و عيالش خواست از سفره احسان سيد استفاده كند، خدمتش شرفياب شد. عرض كرد اجازه فرماييد در محضر شما درس نجوم بخوانم. سيد اجازه داد و روزى يك انبان آذوقه براى وى مقرر فرمود مدتى از محضرش استفاده نمود، سپس از بركت انفاس سيد اسلام اختيار كرد.
يكى از القاب وى " ثمانينى " است و به اين لقب بدان جهت ملقب شد كه از هر چيزى هشتاد عدد داشت، هشتاد آبادى مالك بود، هشتاد هزار جلد كتاب داشت. بعضى گفتهاند كه مدت زندگانى وى هم هشتاد و هشت سال بوده. گر چه تاريخ ولادت و وفاتى كه براى وى نقل كرديم با اين گفتار سازگار نيست لكن بعضى از حكايات هشتاد سال را تأييد مىكند.
در سبب اشتهارش بلقب " علم الهدى " از " شهيد " و " غيره " نقل شده كه " وزير " (ابو سعيد) بسال 420 بيمار شد " امير المؤمنين (ع) " را در خواب ديد بوى فرمود " بعلم الهدى " بگو بر تو دعا بخواند تا شفا يا بى عرض كرد " علم الهدى " كيست فرمود: " على بن حسين موسوى " وزير جريان را با همين لقب براى سيد نوشت سيد از اين لقب استنكاف كرد وزير گفت اين لقب را طبق امر امير المؤمنين (ع) نوشتم.
از حكايتى كه از مرحوم " شيخ مفيد " آورده اند استفاده مىشود كه او و برادرش " سيد رضى " هر دو مورد توجه و عنايت مخصوص " سيدة النساء فاطمة زهرا " عليها سلام بوده اند چه حكايت كرده اند كه شبى مرحوم " شيخ مفيد " در خواب ديد كه آن مخدره فرزندانش " حسن و حسين " عليهما السلام را آورده و مىفرمايد به اين دو فرزند فقه تعليم كن. صبح آن شب مادر " سيد مرتضى " و " سيد رضى " آن دو آقا زاده را آورد و فرمود يا شيخ اين دو بچه را آورده ام كه نزد شما فقه بخوانند.
(2) " شيخ مفيد " كه نامش " محمد بن محمد بن نعمان ابو عبد الله " معروف " بابن المعلم وملقب بمفيد " است متولد سال 336 يا 338 هجرى و متوفى بسال 413 و از بزرگان دانشمندان واجله رؤساى مذهب اماميه مىباشد. دانشمندان بفضل و دانش و فقه و عدالت و وثاقت و جلالتش اتفاق نموده اند، و همگان او را به كثرت مناقب وحدت خاطر و دقت فطانت و حاضر جوابى و احاطه به روايات و بصارت به حال رجال احاديث و اخبار و اشعار و استادى و مهارت در علم كلام و مناظره ستوده اند. و از جمله مخالفين كه او را به عظمت مقام، ستايش كرده ابن كثير شامى است كه در تاريخش گفته " درگذشت در سال 413 دانشمند شيعه و امام رافضه صاحب تصنيفات كثيره، معروف بمفيد، وابن المعلم، توانا ومتبحر در علم كلام، و جدال وفقه، دانشمندى كه با صاحبان عقايد مختلفه در دولت آل بويه با جلال و عظمت مناظره مىكرد. كسى كه صدقات و انفاقاتش وافر، و خشوع و تواضعش بزرگ و نماز و روزه اش بسيار، و لباسش زبر و خشن بود. عالمى كه بسيارى از اوقات عضد الدوله ديلمى به زيارتش مىرفت، دانشمندى بود متوسط القامه، لاغر اندام، گندم گون، هفتاد و شش سال عمر كرد. و بيشتر از دويست تصنيف از خود به يادگار گذاشت. در روز وفاتش مشهور است هشتاد هزار جمعيت از گروه شيعه و سنى در تشييع جنازه اش حاضر بودند ".
در خانهاش به خاك سپرده شد و بعدا او را بمقابر قريش نقل نمودند و در جوار قبر حضرت تقى جواد (ع)دفن كردند. و گروهى حكايت كرده اند كه بعد از دفنش مكتوبى بر قبر وى به خط ولى عصر يافتند كه نوشته بود:
لا صوت الناعى بفقدك انه * يوم على آل الرسول عظيم ان كان قد غيبت في جدث الثرى * فالعدل والتوحيد فيك مقيم والقائم المهدى يفرح كلما * تليت عليك من الدروس علوم ترجمه: كاش خبر مرگت به گوش نمىرسيد، چه روز مرگت بر آل پيغمبر بزرگ و دشوار است. چنان كه زير خاك از انظار نهفته شدى عدل و توحيد هم با تو زير خاك اقامت گزيدند مهدى آل محمد هر گاه كه بر تو از دروس علومى تلاوت مىشد شاد و خرم مىگرديد.
" علامه حلى رحمة الله " در جهت ملقب شدنش " بمفيد " حكايتى آورده كه خلاصهاش اينست: زمانى كه " شيخ مفيد " نزد " ابو عبد الله معروف بجعل " مشغول به تحصيل بود روزى به مجلس " على بن عيسى رمانى " حاضر شد اتفاقا مردى از اهل بصره از " رمانى " راجع بروز غدير و قصه غار سؤال كرد " رمانى " در پاسخش گفت اما خبر غار، درايت است و اما خبر غدير، روايت و روايت با درايت معارضه نمىكند. بصرى رفت " مفيد " از وى پرسيد راجع به كسى كه با امام عادل جنگ كند چه عقيده داريد؟ گفت كافر است. سپس استدراك كرد و گفت فاسق است. " شيخ مفيد " پرسيد راجع بامير المؤمنين (ع) چه عقيده داريد؟ گفت امام است.
سپس پرسيد راجع بطلحه و زبير و جنگ جمل چه مىفرماييد؟ " رمانى " گفت:
طلحه و زبير توبه كردند.
" شيخ مفيد " گفت جنك جمل، درايت و توبه آنان روايت است و خود فرموديد كه روايت در مقابل درايت عرض اندام نمىكند.
" رمانى " گفت مگر هنگام سؤال بصرى حاضر بودى. گفت آرى. " رمانى " وارد منزل شد و بيرون آمد نامهيى " بشيخ مفيد " داد و گفت اين نامه را باستادت " ابو عبد الله " برسان.
" شيخ مفيد " نامه را " به ابو عبد الله " رساند او نامه را قرائت كرد و پيوسته خود به خود مىخنديد.
و گفت در نامه جريان مباحثهات را در مجلسش براى من نوشته و تو را ملقب بمفيد نموده است، و نظير اين حكايت را براى " شيخ مفيد " با " قاضى عبد الجبار معتزلى " مشهور روايت - كرده اند. وخلاصهاش اينست كه روزى " شيخ مفيد " به مجلس " قاضى عبد الجبار " در حالى كه مجلس پر از دانشمندان شيعه و سنى بود حاضر شد، و در صف نعال نشست و بقاضى گفت من سئوالى دارم اجازه مىفرمائيد كه در محضر دانشمندان سئوالم را مطرح كنم؟.
" قاضى ": بگو.
" شيخ مفيد ": چه مىفرماييد در اين خبرى كه گروهى از شيعه روايت كرده اند كه پيغمبر (ص) راجع به على فرموده: " من كنت مولاه فعلى مولاه " آيا اين روايت غدير از پيغمبر مسلم و صحيح است؟ " قاضى ": بلى صحيح است.
" شيخ مفيد ": مراد از مولا چيست؟.
" قاضى ": مولا بمعنى اولى ست.
" شيخ مفيد ": پس اين خصومت و اختلاف بين شيعه و سنى چيست؟
" قاضى " - برادر اين خبر روايت، و خلافت ابو بكر درايت است. و شخص عاقل روايت را معادل درايت قرار نمىدهد.
" شيخ مفيد ": چه مىفرمائيد راجع بگفتار پيغمبر (ص) كه به على فرمود جنگ با تو جنگ با من و سلم با تو سلم با من است؟
" قاضى ": حديث صحيح است.
" شيخ مفيد ": چه مىفرمائيد در اصحاب جمل؟
" قاضى " برادر آنان توبه كردند.
" شيخ مفيد ": جنگ آنان با على درايت، وتوبه ايشان روايت است و خود مقرر داشتيد كه روايت با درايت معادله ندارد.
" قاضى " مبهوت شد و نتوانست پاسخى گويد ساعتى سر به زير افكند و سپس سر بلند كرد و گفت تو كه باشى؟
" شيخ مفيد ": خادمت محمد بن محمد بن نعمان حارثى.
" قاضى " از جاى خود برخاست و " شيخ مفيد " را بر جاى خويش نشانيد و گفت تو حقا مفيد مىباشى. چهره منافقين درهم كشيده شد و همهمه ميان ايشان افتاد. " قاضى " بديشان گفت اين مرد مرا ساكت كرد اگر شما جوابى داريد بگوييد تا من او را بجاى اولش برگردانم پس از شنيدن اين سخن سكوت اختيار نموده متفرق شدند. خبر مناظره " بعضد الدوله " رسيد، " شيخ مفيد " را احضار كرد و جريان را از وى پرسيد. " شيخ مفيد " داستان را برايش نقل كرد. پس از استماع داستان " شيخ مفيد " را مورد تكريم و تجليل قرار داد و جوائز بزرگى بوى عطا كرد.
علاوه بر اينها " شيخ مفيد " مورد توجه و عنايت خاص ناحيه مقدسه بود. امام زمان او را بتوقيعات سرافراز مىفرمود چنان كه مرحوم " طبرسى " در " احتجاج " نقل كرده دو توقيع از ناحيه مقدسه بنام او صادر شده كه در آن توقيعها امام زمان " شيخ مفيد " را بعناوينى از قبيل " برادر سديد "، و " ولى رشيد "، " ناصر حق "، " داعى به حق " خطاب فرموده كه حكايت از جلالت و رفعت شأن و مقام و محبوبيت وى نزد امام زمان مىكند.