هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت (فارسي) - سيد أحمد صفائي - الصفحة ٧٥
گفت: " دو خليفه در روى زمين وجود دارد يكى " موسى بن جعفر " (ع) است در مدينه كه خراج برايش مىآورند و ديگرى تو هستى در عراق كه براى تو هم خراج مىاورند. (1) ج - تكفير " عبد الرحمن بن حجاج " (2) را دليل انحراف هشام قرار داده اند
(1) كشى از ابو جعفر محمد بن قولويه قمى روايتى آورده كه خلاصهاش اين است: ابن قولويه گفت بعضى از مشايخ (نامش را ذكر نكرد) مرا حديث كرد از على بن جعفر بن محمد عليهما السلام كه گفت محمد بن اسماعيل بن جعفر از من درخواست كرد از موسى بن جعفر (ع) تقاضا كنم كه بوى اجازه دهد كه به عراق مسافرت كند و از وى راضى شود و او را توصيه و موعظه نمايد. على بن جعفر گفت: من منتظر وقت بودم تا اينكه امام براى وضو ساختن از مجلس خارج شد و موقع خلوتى كه بتوانم با حضرتش سخن بگويم برايم پيدا شد، عرض كردم برادر زاده ات محمد بن اسمعيل تقاضا دارد كه بوى اجازه مسافرت به عراق مرحمت فرمائى و او را توصيه فرمائى. امام اجازه اش داد پس از مراجعت امام به مجلس، محمد بن اسمعيل برخاست عرض كرد: اى عم بزرگوار دوست دارم كه توصيهاى به من بفرمائى. فرمود به تو توصيه مىكنم كه در خون من از عذاب خدا بترس.
عرض كرد: خداوند لعنت كند كسى را كه در خونت سعايت كند. مجددا درخواست كرد مرا توصيهاى بفرما. بار ديگر امام همان جمله را تكرار كرد. سپس كيسهاى كه حاوى يكصد و پنجاه دينار بود بوى مرحمت كرد بعد كيسه ديگرى كه يكصد و پنجاه دينار داشت به او عطا فرمود براى مرتبه سوم نيز يكصد و پنجاه دينار ديگر به او لطف كرد مرتبه چهارم امر كرد يك هزار و پانصد درهم كه نزد حضرتش بود بردارد تمام اين پولها را دريافت كرد. عرض كردند: چرا پول بسيار به او مرحمت مىكنيد؟! فرمود براى اينكه وقتى كه او قطع رحم كند و من صله رحم نمايم، حجتم بر او قويتر شود. پس از اين محمد بن اسمعيل به عراق رفت. پس از رسيدن به بغداد با همان لباس سفر بدون اينكه منزل بگيرد و استراحت كند بدر قصر هرون رفت و از دربان اجازه ورود خواست.
دربان گفت بر منزل لباس سفر از تنت بيرون كن و برگرد تا تو را بدون اجازه نزد هرون برم اينك هرون در خواب است. گفت: بهرون اعلام خواهم كرد كه من براى شرفيابى آمدم دربان را هم نداد، ناگزير دربان حضور محمد بن اسمعيل را بهرون اعلام كرد هرون امر كرد كه بارش دهد. آنگاه وارد شد و به مجرد ورود گفت يا امير المؤمنين آيا دو خليفه در روى زمين مىباشد يكى موسى بن جعفر كه خراج نزدش بياورند و ديگرى تو كه براى تو هم خراج بياورند:
سپس با دو مرتبه سوگند به خدا سخنش را تأكيد و تأييد كرد هرون يكصد هزار درهم به او حواله كرد. حواله پول را گرفت و به منزلش برگشت در دل شب باد قولنج او را گرفت همان شب از دنيا رفت و فرداى آن روز مالى كه به او حوالى شده بود برگشت. فاعتبروا يا اولى الابصار.
(2) عبد الرحمن بن حجاج بجلى از اصحاب حضرت " صادق و كاظم " (ع) و از متكلمين ومحدثين و مورد وثوق و اعتماد اماميه است، وكيل حضرت صادق بوده و امام به او اجازه سخن گفتن با اهل مدينه داده بود با اين بيان: " اى عبد الرحمن با اهل مدينه سخن گوى، به حقيقت دوست دارم كه در ميان رجال تشيع مانند تو ديده شود. و به او نسبت كيسانيت داده شده ولى گفتهاند كه در زمان حضرت رضا (ع) از مذهب كيسانيه عدول كرده به مذهب حق گرائيد. ولى اصل نسبت محقق نيست و از اين جهت بزرگان علم رجال به اين نسبت اعتمادى ننموده تصديق به انحراف او نكرده اند بلكه روايات او را مورد قبول قرار داده اند.