و هشام بن الحكم هم مناظره را به حكميت محمد بن هشام (1) پذيرفت. مناظره شروع شد سخن به جائى رسيد كه " هشام " كلام خدا را كه بوسيله ايجاد صوت صورت مىگيرد به زدن عود (يكى از آلات موسيقى) تشبيه كرد. " عبد الرحمن بن حجاج " به هشام گفت: بالله العظيم كفر گفتى و از طريق عقل منحرف شدى واى بر تو نتوانستى كلام خدا را به چيزى جز عود تشبيه كنى؟
راوى داستان، مىگويد جريان را " عبد الرحمن " " به موسى بن جعفر " (ع) نوشت و تقاضا كرد كه امام حق و واقع را بيان نمايد تا دانسته شد كه چه صفتى را سزاوار است به خدا نسبت داد. امام در پاسخ نامه نوشت: منظورت را فهميدم خداوند رحمتت كند بدان كه خداوند برتر و بالاتر و والاتر از اين است كه فهم بشر كنه و حقيقت صفت او را ادراك نمايد پس آن صفاتى را كه خدا براى خود معرفى كرده اثبات كنيد و در ماسواى آنها از سخن خوددارى نمائيد.
دفاع: گر چه " عبد الرحمن " مرد موثقى است، لكن موثق بودن در نقل روايت، دليل فهم و ذكاوت و مصاب بودنش در تكفير هشام نيست، چه تكفيرش هشام را مبتنى بر بساطت و سادگى بوده و در قضاوت عجله كرده، و صرف تشبيه هشام