فرار از اين تالى فاسد معتقد بوده كه علم خدا نه متصف به حدوث گردد و نه متصف به قدم، زيرا كه علم خدا صفت است و صفت متصف نگردد. و علم خدا نه صفتى است كه قائم به خدا باشد و نه عين ذات است و نه غير ذات.
گر چه در اين عقيده تنها نيست چه گروهى از عامه مانند " ابو حسين بصرى معتزلى " و " هشام فوطى معتزلى " (1) و " جهم بن صفوان جبرى " نيز با اين عقيده موافقند لكن با عقيده اماميه و روايات متواتره كه علم خدا را به حوادث قبل از آفريدن آنها اثبات مىكنند از قبيل " عالم اذ لا معلوم " مخالف مىباشد.
دفاع - چنان كه " شيخ مفيد " و " سيد مرتضى " اعلى الله مقامهما فرموده اند معلوم نيست كه نسبت معتزله اين عقيده را به هشام مقرون به صدق و حقيقت باشد بلكه ممكن است كه معتزله بر اساس مخالفت مذهبى تخرص بغيب نموده اين نسبت ناروا را بوى داده باشند، و موافقين هشام هم بدون تأمل و تحقيق در اين نسبت از آنان تقليد كرده باشند، چه كتابى از هشام در اين باب ديده نشده و مجلس مناظره يى كه در آن مجلس اين عقيده را اظهار كرده باشد حكايت نشده و سخنان " هشام " در امامت و مسائل امتحان بر خلاف اين عقيده است.
مرحوم " سيد مرتضى " در كتاب شافى مىفرمايد " و اما حديث العلم فهذا ايضا من حكاياتهم المختلقة و ما نعرف للرجل كتابا ولا حكاه عنه ثقة ".
ترجمه: اما داستان علم اينهم از حكايات مجعوله مخالفين است نه كتابى راجع به اين موضوع از " هشام بن الحكم " معرفى شده و نه شخص موثقى اين داستان را حكايت كرده است.