عدد ابدان فاسده به اعدد ابدان حادثه مساوى باشد به عبارت ديگر عدد مردگان با عدد مواليد مساوى باشد، چه اگر عدد اموات اضافه بر عدد مواليد باشد لازم آيد كه بر بعضى از ابدان مواليد، بيش از يك روح تعلق گيرد. و چنانچه عدد مردگان كمتر از عدد مواليد باشد لازم آيد كه بر بيش از يك بدن مثلا لا اقل بر دو بدن يك نفس تعلق گيرد. و خلاف اين لازم محسوس است، چه مسلما عدد كائنات حادثه در اغلب اوقات چندين برابر اموات است، چه مسلما عدد كائنات حادثه در اغلب اوقات چندين برابر اموات است خصوصا عدد مواليد حيوانات نسبت به انسان، چه در يك زمان بقدرى مورچه متكون مىشود كه قابل مقايسه با آمار متوفيات آن روز نيست و نيز از يك ماهى در يك روز بقدرى ماهى متكون و متولد مىشود كه هيچ قابل مقايسه با عدد متوفيات انسانى نيست.
اگر در پاسخ گفته شود كه روح بعضى منتقل از بدن ديگر نمىشود گوييم اضافه بر اينكه اين سخن ادعاى بدون دليل است اساسا باطل است چه مستلزم ترجيح بلا مرجح است و ترجيح بلا مرجح محال است.
3 - چنانچه نفس زيد از بدن عمرو منتقل شده باشد در صورتى كه با حفظ فعليات و كمالات سابق منتقل شود بايد حالات بدن سابق را متذكر باشد، چه علم وحفظ و تذكر از كمالات نفس است با آنكه متذكر حالات سابق نيست و چنانچه فعليات سابق را از دست دهد مستلزم ارتجاع و تنزل از كمال به نقص خواهد بود و چنين ارتجاعى محال است.
بعضى توهم كرده اند كه مسخى كه در امم سابقه واقع شده مثل اينكه گروهى در اثر طغيان مطابق قرآن به صورت خوك و ميمون مسخ شده اند و نيز در اخبار كثيره وارد شده كه در اين امت نيز مثل آن واقع مىشود از باب تناسخ است. ولى آنان غفلت كرده اند از اينكه آنچه در امم سابقه واقع شده و آنچه در اين امت احيانا بر سبيل اعجاز واقع شده و يا بعد از اين واقع خواهد شد از باب تناسخ نيست زيرا چنين نبوده كه روح انسانى بعد از فساد بدنش به بدن ديگر منتقل شود. بلكه مسوخات همان انسان بودند و روح انسانى ايشان به حال خود باقى بوده لكن نظر به اينكه بعضى از صفات زشت در جان آنان رسوخ يافته بود و در معصيت الهى طغيان كرده بودند