باشد كه ترمز ماشين از تأثير بيفتد در اين حال شوق مؤكد اعصاب و عضلات را با چنان شدتى تحريك كرده و به كار انداخته كه ترمز اختيار از كار افتاده است در اين صورت مىتوان گفت كه فعل از حدود اختيار بيرون رفته و بر اين فعل كيفر و نكوهشى نباشد مگر اينكه در فراهم كردن زمينه و مقدمات تقصير كرده بالاختيار خود را مسلوب الاختيار كرده باشد. اين است معناى اختيار انسانى و چون اختيار خداوند جهان حاكم بر اختيار انسان و مانند ترمزى فوق ترمز است خداوند معزول از سلطنت نيست و چنانچه بر حسب مصالح جلو بنده را نگيرد و فعل به اختيار بنده انجام شود مسؤليتش به عهده او مىباشد.
(5) روايتى كه " هشام بن الحكم " در بطلان تناسخ از معصوم نقل كرده است " علامه مجلسى " در " جلد دوم كتاب بحار الانوار " در باب ابطال تناسخ از كتاب " احتجاج طبرسى " از " هشام بن الحكم " روايتى آورده كه خلاصهاش به فارسى چنين است:
" هشام بن الحكم ": " زنديقى " از " امام صادق (ع) سؤال كرد و عرضه داشت خبر ده مرا از كسانى كه قائل بن تناسخ شده اند اين عقيده را از كجا آورده و با چه حجتى بر اين مذهب پايدار مانده اند؟
" امام ": اصحاب تناسخ به حقيقت، راه دين را پست سر گذاشته و گمراهى را براى خود آرايش نموده و خود را به شهوات آغشته وآميختهاند و گمان كرده اند كه عالم بالا تهى است و چيزى از آنچه گفته مىشود در آن نيست و نظر بروايت (ان الله خلق آدم على صورته) مدبر اين جهان به صورت آدميان است. نه بهشت و دوزخى در كار است و نه بعث و نشور. نزد ايشان قيامت عبارت از بيرون آمدن روح از قالبى و وارد شدن به قالب ديگر است چنانچه نيكوكار باشد پس از بيرون آمدن از قالبش در اين جهان به قالب ديگرى كه نيكوتر از قالب اول و در اعلى درجه نكويى باشد