چون اين مسأله از مسائل پيچيده مذهبى و لغزشگاه قدم دانشمندان است و جبريان و راه زنان دين و ايمان را در خود مختارى بشر شبهات گيج كننده و مغالطات فريبنده اى است كه گاهى دانشمندان براى فرار از آن شبهات ناگزير از سقوط در مغاك هولناك تفويض شده اند، وجوه عديده در معناى امر بين الامرين نوشتم كه شايد يكى از اين وجوه اضطراب خاطر مشوشى را تسكين دهد و از پرتگاه سقوط جبر و تفويضش برهاند مع الوصف به نظر نگارنده هيچ يك از اين وجوه صد در صد شفا بخش خاطر از بيمارى وسوسه جبر نيست. و پس از تأمل و دقت بسيار آنچه در حل اين معما به نظر مىرسد اين است كه پروردگار جهان در هر فاعل مختارى نيرويى آفريده كه حاكم بر تمام قواى فعاله و خلاقه او است و از آن تعبير به اختيار مىكنيم و بر خلاف آنچه بين حكما و دانشمندان معروف است كه مىگويند فعل اختيارى عبارت از آن فعلى است كه مسبوق به علم و اراده باشد و چيزى ديگرى را ملاك اختيارى بودن فعل نىمدانند، از نظر ما فعل اختيارى عبارت از آن فعلى است كه مسبوق به اختيار باشد و صرف مسبوقيت به علم وارده كافى در اختيارى بودن فعل نيست. و اختيار يك نيروئى است غير علم و اراده و شوق و عزم و تصميم و ساير مقدمات فعل بلكه يكى از قوا و نيروهايى است كه پروردگار جهان به جانداران عنايت فرموده.
براى توضيح اين نيرو مىتوان آن را به ترمز ماشين تشبيه كرد اراده و شوق مؤكد مانند برقى كه چرخهاى نقاله ماشين را به حركت ميآورد اعصاب و عضلات انسانى را كه چرخهاى ماشين تن و بدن مىباشند به حركت ميآورد چنان كه راننده اگر ترمز دستى و پايى را آزاد نكند ماشين حركت نخواهد كرد و در عين حركت و دوران چرخها با يك فشار ترمز فورا چرخها از حركت و دوران مىماند، همچنين تا نيروى اختيار طرف فعل را انتخاب نكند و چرخهاى بدن را آزاد نگذارد چرخهاى بدن شروع به فعاليت نكنند و در عين دوران و فعاليت چرخهاى بدن اين ترمز يعنى اختيار مىتواند عضلات را متوقف سازد مگر در صورتى كه چرخها چنان دور گرفته باشند كه ترمز را نيروى مقاومت و توقف و بازداشتن باقى نماند مانند هنگاميكه چرخهاى ماشين بقدرى دور برداشته