يزيد كوفى صابرى كه در داستان تشرف هشام به مكتب ولايت روايتى از او نقل خواهيم كرد از وى به برادرزاده كه ظهور در برادر زاده حقيقى و پدرى دارد، نه برادر زاده مجازى و نه برادر زاده - مادرى، چنين استفاده مىشود كه نام جدش يزيد است.
در كتب رجال براى او برادرى بنام محمد بن الحكم ذكر كرده اند كه يكى از راويان حديث بوده و محمد بن ابى عمير از وى روايت مىكند.
هشام بن الحكم دو فرزند داشته، يك پسر، بنام حكم بن هشام بن الحكم كه در بصره سكونت داشته و مشهور به علم كلام بوده و مجالس مناظره كلاميه از او نقل شده و يك دختر، بنام فاطمه كه او را عبد الله بن يزيد اباضى كه از دوستان هشام بن الحكم بود خواستگارى نمود، ولى هشام اجابت نكرد، و با صراحت لهجهاى كه داشت بدون ملاحظه به او گفت دختر من مؤمنه است يعنى تزويجش به تو جايز نيست.
(5) تشرف هشام بن الحكم به مكتب ولايت از ملاحظه مجموع حالات هشام بن الحكم و قرائن و شواهد چنين استفاده مىشود كه هشام بن الحكم عاشق دانش و تشنه حقيقت بوده و براى رسيدن به معشوق و تسكين عطش خود اولا علوم عصر خود را فرا گرفته و بويژه براى ارضاء غريزه حقيقت پژوهى كتب فلسفه يونان را هم خوانده و از آن فلسفه اطلاع كامل داشته است تا حدى كه كتابى بر رد ارسطاطاليس نوشته. ثانيا به مكتبهاى مختلف (1)