نموده است كه ما ترجمه قسمتى از آن را مىنگاريم:
" هشام بن الحكم ": زنديقى (1) خدمت امام صادق شرفياب شده پرسش كرد چه دليلى بر وجود خداى جهان داريد؟
" امام ": موجودات جهان انسان را بوجود صانع و خداوند جهان راهنمائى مينمايند. آيا نمى بينى كه هرگاه به ساختمان محكمى نظر نمائى بوجود مهندس و بنا پى برده تصديق ميكنى كه مهندس و بنائى آن ساختمان را بر سر پا آورده با آنكه هنگام ساختن حضور نداشتى و مهندس و بنا را نديده اى.
" زنديق ": آن خدا چيست؟
" امام ": چيزى است بر خلاف همه چيزها. منظور از تعبير به چيز اثبات خداوند است نه بيان ماهيتش يعنى خداوند چيزى است حقيقى داراى واقعيت، نه جسم است، نه صورت، نه با چشم ديده مىشود، نه با حس لامسه احساس مىشود، و با هيچ يك از حواس ظاهرى و باطنى هويت و حقيقتش ادراك نمىشود، دست تطاول دوران و تغير زمان از ساحت مقدسش كوتاه است.
" زنديق ": بنا بر اين دستگاه ادراكى ما از معرفت و شناخت او عاجز است، زيرا آنچه در دستگاه فهم و نيروى وهم ما حاصل شود مخلوق ما خواهد بود.
" امام ": اگر چنين باشد كه ميگوئى بايد تكليف بتوحيد خدا، از ما برداشته