الهى مىباشند.
و گرفتن حقايق از طريق وحى براى همه بندگان ممكن نيست، چه مناسبت ويژه يى بين مبدأ و گيرنده وحى لازم است تا آنچه از جانب مبدأ افاضه مىشود ادراك نمايد. لذا پروردگار عالم بايد عده يى از بندگانش را انتخاب كند كه از نظر روحانيت و پاكيزگى از كثافات و آلودگيهاى جهان بشريت مناسبت و ارتباط با مبدأ اعلى دارند، و بدين جهت مىتوانند بطور روحى، حقايق را از پروردگار جهان بگيرند.
و از نظر كسوت بشريت مشابهت و مشاكلت صورى با مردم دارند و بدين جهت مىتوانند با آنان معاشرت و آميزش نموده وحى را به ايشان برسانند.
بعلاوه اگر بنا شود هر يك از بندگان مستقيما مورد وحى واقع شوند قابليت تشخيص وحى رحمانى را از شيطانى ندارند و نمىتوانند بفهمند كه مبدأ وحى ايشان خداوند جهان است يا شيطان به خلاف اينكه وحى را از فردى از افراد بشر كه به ظاهر مانند خود آنهاست بشنوند و به وسيله معجزات و خرق عادات صحت و سقم آن را تشخيص دهند.
از اين مقدمات نتيجه مىشود كه ناگزير بايد بين خدا و بندگان سفرائى وجود داشته باشند. و نيز لازم است كه اين سفراء از نوع بشر باشند. و نيز لازم است كه با وجود مشابهت صورى از نظر خلقت و تركيب، در احوال و اخلاق با آنان مخالف يعنى از رذائل اخلاق و حالات و صفات نكوهيده پاكيزه باشند و جنبه روحانيت آنان غالب باشد تا به عالم روحانيت شباهت داشته و با آن عالم مناسبت داشته باشند. و داراى قوه عصمت بوده بوسيله معجزات و خرق عادات مؤيد باشند تا وجودشان براى ديگران حجت باشد.
2 - حكما در اثبات نبوت برهانى دارند كه مبتنى بر مقدماتى بدين شرح است:
" الف " - ما را آفريدگارى است توانا.
" ب " - آفريدگار جسم و جسمانى و مادى نيست. وبرتر از اينست كه با چشم سر يا يكى از حواس ظاهرى ادراك و احساس شود.
" ج " - حكيم است يعنى بخير و منفعت نظام جهان دانا و به طرق