سيد الشهداء " نقل كرد: از " امير المؤمنين على (ع) " پرسيدند اى برادر رسول خدا آيا پروردگارت را ديده اى؟ در پاسخ فرمود: چگونه پرستش مىكنم خدائى را كه نديده باشم! سپس براى دفع توهم سائل فرمود هرگز چشمان سر پروردگار را نديده است و لكن دلهاى مؤمنان با نور ايمان و چشم دل پروردگار را ديده اند.
چنانچه خداوند موجودى باشد كه مشاهده او با چشم سر ممكن باشد لازم آيد كه مخلوق باشد و مخلوق نيازمند به خالق خواهد بود. پس هر كس عقيده به ديدار عيانى خداوند داشته باشد او را مانند مخلوق حادث قرار داده، و هر كس كه خداوند را همانند مخلوقش داند براى او شريك قايل شده. واى بر اين مردم با اين عقيده آيا لااقل اين آيه از قرآن را نشنيده انه كه خدا مىفرمايد: " لا تدركه الابصار وهو يدرك الابصار وهو اللطيف الخبير " (104 انعام) ترجمه: ديدگان او را نمىبينند و او به ديدگان بندگان علم و احاطه دارد و هم اوست كه لطيف و خبير است.
و در مقابل تقاضاى رؤيت موسى بن عمران از طرف امت خود فرمود: " لن ترانى... " ترجمه: هرگز مرا نخواهى ديد و لكن به كوه نظر كن چنانچه در جايگاه خود قرار گيرد موفق به ديدار من خواهى شد، سپس زمانى كه نشانى از نشانهاى عظمت حق در كوه جلوه كرد، يعنى نورى به قدر ته سوزن از انوار جلال حق در كوه تجلى كرد، موسى مشاهده كرد كه در اثر تجلى اين آيت حق، كوه ريز ريز گرديد، از مشاهده اين آيت موسى را دهشتى دست داد كه قالب تهى كرد، و پس از زنده شدن و به خود آمدن عرض كرد: بارالها تو را تنزيه مىكنم از رؤيت و برگشتم از آنچه قومم مرا به آن وادار كردند (تقاضاى رؤيت) به معرفتى كه به تو داشتم و من در بين اين جمعيت از كسانى هستم كه نخست ايمان آورده ام به اينكه ديدارت با چشم سر ممكن نيست.
سپس فرمود افضل فرايض و آنچه در متن واجبات و درجه اول قرار گرفته شناسائى پروردگار و اقرار به بندگى اوست، و حد شناسائى خدا اين است كه انسان بداند كه پروردگار و معبود و پناهى جز او نيست، و مثل و مانند ندارد و جهت فقدان و تجدد (حدوث) از ساحت اقدس او دور است، و موجودى است كه چيزى همانندش