2 - در حالى كه نبوده ام خود را آفريده باشم.
صورت اول باطل است، چه بديهى است كه آفريدن چيزى كه هست (موجود) تحصيل حاصل و محال است. صورت دوم نيز باطل است، چه بديهى است كه چيزى كه نيست (معدوم) نمىتواند چيزى را بيافريند.
ب - غير، مرا آفريده باشد بنابر اين فرض، آن غير اگر مانند خودم باشد همين اشكال در او وارد است. پس ناچار بايد صانع من موجودى باشد كه مانند من نباشد يعنى واجب الوجود و قديم باشد و او رب العالمين است.
(2) رواياتى كه هشام بن الحكم در توحيد و ساير صفات خدا از معصوم نقل كرده است:
1 - " علامه مجلسى " در جلد دوم بحار الانوار در باب توحيد از كتاب " احتجاج طبرسى " روايتى از " هشام بن الحكم " آورده كه ما ترجمه آن را براى خوانندگان محترم ذكر مىكنيم " زنديقى " از " امام صادق (ع) " سؤال كرد كه بچه دليل جايز نيست آفريننده جهان بيش از يكى باشد؟!
" امام " در صورت تعدد مثلا اگر فرض كنى خداوند دو باشد بر حسب احتمالات عقلى از سه صورت بيرون نيست:
يا هر دو قديم و نيرومندند يا يكى از آن دو نيرومند و ديگرى ناتوان مىباشد.
يا هر دو ضعيف و ناتوانند.
بنابر فرض اول چرا يكى از آن دو ديگرى را از بين نمىبرد تا خود مستقل و متفرد به ربوبيت گردد؟!
بنا بر فرض دوم: ناتوان شايسته خدائى نيست زيرا كه ناتوانى نقص است و خدا فقط آن خداى نيرومند است.
بنا بر فرض سوم: يا هر دو از هر جهت متفقند، يا از هر جهت مختلفت. و نظم و ترتيب اجزاء جهان از آفتاب و ماه و روز و شب و همكارى بين اجزاء مختلفه جهان كاشف از تدبير واحد و اراده واحد است و اراده و تدبير واحد دليل بر وجود مدبر