" هشام بن الحكم ": " ابو شاكر ديصانى " خدمت امام ششم شرفياب شده عرضه داشت: تو يكى از ستارگان درخشان آسمان دانش و عرفانى، پدرانت ماههاى تابان و مادرانت گوهرهاى گرانبهاى درياى فضيلت بوده اند، از نظر اصل و عنصر به شريف ترين عناصر عالم منسوبى، و در جامعه علم و دانش اولين شخصيت علمى بشمار مىآيى. اى درياى بيكران دانش بيان فرماى دليل بر حدوث جهان چيست؟
" امام ": به نزديك ترين چيزها مىتوان بر حدوث جهان استدلال كرد.
" ديصانى " نزديك ترين چيزها چيست؟
" امام ": تخم مرغى خواست و آن را در كف دست خود قرار داد سپس فرمود:
اين دژ فشرده اى است، درون آن يك پوست نازكى است كه جوف آن پر از نقره روان و طلاى مايع مىباشد، سپس اين دژ شكافته شده مانند طاوسى از ميان آن بيرون مىآيد. آيا چيزى وارد آن شد كه طاوس بيرون آمد؟
" ديصانى ": خير چيزى وارد آن نشد.
" امام ": آيا همين دليل بر حدوث عالم نيست؟
" ديصانى ": دليل مختصر و نيكوئى بيان فرمودى و چون دانستى كه ما مطالبى را قبول داريم كه يا بدون واسطه با يكى از حواس ادراك شود يا متكى به ادراك حسى يقينى باشد مطابق مذاق ما سخن گفتى.
" امام ": براى روشن شدن حقايق چراغى غير از حواس ظاهره لازم مىباشد و آن عبارت از عقل است چنان كه دين تنها به چشم محقق نمىشود بلكه نور ديگرى غير از نور چشم لازم است پس چگونه مىخواهيد در فهم حقايق اتكاء به حواس داشته باشيد و حكومت عقل را كنار بگذاريد.
ياد آوريهاى سودمند الف - از اين روايت استفاده مىشود كه بناى استدلال در بخش دوم روايت عبد الله ديصانى نيز بر حدوث است و امام از حدوث جزئى از اجزاء جهان مادى بعنوان نمونه استدلال به حدوث سر تا سر جهان مادى فرموده است و خلاصه استدلال با پيرايه صنعت كلامى چنين است.