بعضى از آنان مىگويند كه ظلمت با حيله گرى از طبقات پائين نور خود را متشبث به نور گرداند و نور كوشش مىكرد كه از چنگال ظلمت خود را برهاند براى دفع و راندن ظلمت فشار بدان آورد (مانند انسانى كه در گل فرو رفته بخواهد خود را خلاص نمايد فشار بر پاى آورد كه برون آيد بيشتر فرو رود) كاملا نور در ظلمت فرو رفت فعلا گرفتار ظلمت است و انتظار زمانى را مىبرد كه ممكن شود از آن خلاصى يابد و به عالم خود برگردد.
بعضى از آنان گويند كه نور براى اينكه ظلمت را اصلاح نمايد و اجزاء شايستهيى از عالم ظلمت براى عالم خود انتخاب كند به اختيار خود در ظلمت داخل شد و چون به اين منظور وارد ظلمت شد اسير شده زمانى در عالم ظلمت به حكم اضطرار مرتكب ظلم و قباحت مىشود و چون خلاصى يافت به عالم ديگر بر مىگردد و از او جز خير و صلاح چيزى صادر نمىشود.
2 - " مانويه " به جماعتى مىگويند كه پيروان مانى بن فاتك حكيم مىباشند.
مانى در زمان شاپور بن اردشير مىزيسته. وى دينى اختراع كرده كه برزخ بين مجوسيت و نصرانيت است و نبوت عيسى را قبول داشته ولى نبوت موسى را انكار مىكرده است. محمد بن هرون معروف به ابو عيسى وراق حكايت كرده كه مانى معتقد بوده است كه جهان ساخته و پرداخته از دو اصل قديمى مىباشد يكى نور و ديگرى ظلمت و هر دو ازلى و ابدى و حساس و نيرومند و شنوا و بينا مىباشند، مع ذلك در جوهر و نفس و صورت و كار و تدبير با يكديگر متضاد هستند، خير و شر مانند سايه و شاخص در محاذات يكديگر قرار گرفتهاند، جوهر نور نيكو - فاضل - كريم - صاف - پاكيزه - خوشبو و خوش منظر است، نفس او مصدر خير و كرم و حلم و نفع و دانش است و كار او خير و صلاح و منفعت و سرور و تربيت و نظام و اتفاق است و جهت و امكان او بالا است و بيشتر از مانويه قائلند كه از ناحيه شمال مرتفع و بلند است.
بعضى گفتهاند نور پهولى ظلمت قرار دارد و داراى پنج جنس است، چهار جنس كه عبارت از آتش و باد و روشنائى و آب باشد بدن وى، و جنس ديگر كه