صورت طاوسى كه يكى از صور جهان مادى مىباشد حادث و مسبوق بعدم است، و صور ديگر جهان ماده هم مانند صورت طاوس بدون شبهه حادث مىباشد.
و اين معنى يعنى حدوث صورت را ماترياليستها نيز قبول دارند. و از حدوث صورت، حدوث ماده هم، ثابت مىشود، زيرا ماده ملزوم صورت است، چه ماده ناگزير بايد صورتى داشته باشد، و ماده بدون صورت، لباس هستى نپوشد، و بديهى است كه ملزوم حادث است و هر حادثى نظر به امكان و فقر ذاتى نيازمند به علت مىباشد، پس سر تا سر عالم محتاج به علت واجب و قديم است، و از آن علت خدا پرستان تعبير به خدا مينمايند. و توضيح بيشتر اين مطلب خارج از حوصله اين كتاب است، طالبان به كتاب كلام ما مراجعه نمايند.
و ممكن است منظور اين با شد كه عقل هرگز باور نمىكند اين قبيل موجودات با رموز و دقايقى كه در ساختمان آنها با نظم معينى به كار برده شده خود به خود و بر حسب تصادف و اتفاق موجود شده باشند و ناگزير نيروى دانا و حكيم و توانايى لباس هستى به آنها عطا كرده است و ما از آن نيرو تعبير به خدا مىكنيم.
ب - قسمت اخير روايت رد نظريه حسيون است. حسيون كسانى هستند كه قدرت قضاوت فكرى بشر را محدود به چهار چوب محسوسات مىدانند و مىگويند تنها فكرى صحيح است كه حس و آزمايش صحت آن را تضمين كرده باشد و افكار فلسفه اولى (متافيزيك) چون از چهارچوب ظواهر طبيعت و محسوسات بيرون است ارزشى ندارد، و ما در كتاب كلام خود مفصلا ادله آنان را با انتقادات وارده بر آنها ذكر كرده ايم و در اينجا بطور اجمال مىگوئيم كه تمام احكام با واسطه ذهنى بايد به حكمى منتهى شود كه بدون واسطه حس و آزمايش براى ذهن حاصل شده باشد و اگر فرض كنيم تمام احكام ذهنى به تجربه و حس احتياج دارند در اين حكم كلى (تنها حكمى صحيح است كه تجربه صحت آن را تضمين كرده باشد) چه خواهيم كرد؟
آيا صحت اين حكم را هم با تجربه بايد ثابت كنيم، در اين صورت تجربه، تجربه لازم دارد و آن تجربه نيز تجربه ثالثى لازم دارد الى غير النهايه و در نتيجه ذهن